شستشوی
مغزی
کوروش
جمالی
چندی قبل یادداشتی از «دکتر لشکر بلوکی» دیدم که نکات قابل توجّهی داشت. ایشان به نوشتههای پروفسور «ادگار شاین» دانش آموختهی دانشگاه هاروارد و رییس دانشکدهی مدیریت آم.آی.تی در زمینهی شستشوی مغزی در زندانهای چین پرداخته بود. وی با بررسی روشهای اعمال شده در زندانهای چین و همچنین ترفندهایی که سازمانها برای متقاعدسازی و همرنگسازی کارکنان خود به کار میبرند، به این نتیجه رسیده بود که این دو (یعنی زندانهای چین و سازمانهای بزرگ)، نقاط مشترکی دارند که آن را شستشوی مغزی یا متقاعدسازی اجباری خوانده بود.
برای
شروع، بهتر است، ببینیم شستشوی مغزی (Brainwashing) چیست؟
«کنترل
ذهن» که به شستشوی مغزی، کنترل فکر یا اصلاح ذهن نیز معروف است، شامل فرایندی است
که طی آن، گروه یا شخصی «به طور سیستمیک و با استفاده از روشهای غیر اخلاقی،
دیگران را به پیروی از خواستههای خود وادار میکند.» این فرایند اغلب به ضرر
شستشو شوندگان است. شستشوی مغزی به این معناست که تحت شرایط خاص، فرد، ناخودآگاه
وادار به تبعیّت از اندیشه یا خواستههای افراد دیگر میشود و تغییرات عمدهای در
باورها و در نتیجه در رفتارهای او به وجود میآید.
بنا
به گفته ادگار شاین دو روش اصلی برای شستشوی مغزی متصوّر است: «ایزوله شدن از
دیگران» و «دستبندهای طلایی». بهطور خلاصه، ايزوله شدن از دیگران به این معناست
که ارتباطات فردی یا گروهی را با دیگران کم یا قطع کنیم تا از منابع دیگر، ورودی
نداشته باشد و دستبندهای طلایی یعنی آن که به نوعی منافعش را به خودمان گره بزنیم
که تداوم وضعیت فعلی برایش جذّاب باشد.
اینجا
بود که ناگهان به فکر فرو رفتم. آیا ما نیز دچار این فرآیند شدهایم؟ یعنی ما هم
به طور سیستماتیک ایزوله شدهایم؟! یا منافعمان به گروهی خاص گره خورده است؟! با
خودم گفتم قطعاً کسی که به دنبال وحدت عالم انسانی باشد، اینگونه نیست که منافع
گروه خاصی را در نظر داشته باشد. ما که خودمان همیشه از بایکوت خبری رنج بردهایم،
نمیشود خودمان را ایزوله کنیم؛ پس حتماً این برای دیگران است که از تعالیم و
آموزههای ما محرومند!
اما
ادامهی مطلب مرا بیشتر به فکر فرو برد. نشانههای فرآیند شستشوی مغزی چیست؟ در
واقع میتوان پنج شاه کلید اصلی شستشوگران را به ترتیب زیر برشمرد:
• تکرار خستگیناپذیر: یک ایدهی اصلی یا جمله محوری مرتّب تکرار می شود تا کاملاً ملکه ذهن شود. موضوعی که ملکه ذهن شد، دیگر خلاف آن را نمیپذیریم و تصوّر میکنیم قطعی و یقینی است. در حالی که فقط به دلیل تکرار، بدیهی فرض شده است؛ مثلاً تاسیس هیئتهای مشاورین قارّهای که در هیچ منبع و مکتوبی پیشبینی نشده و این همه تأکید بر اینکه این جمع بر پیشرفتها و جامعهسازی بهائی وقوف کامل دارند یا اینکه همه احبّا تابع بیچون و چرای بیت العدل هستند و هیچ یک از نفوس بهائی هیچ مخالفتی با نظرات بیت العدل ندارد یا اینکه بیت العدل «به تنهایی» مصون از هر خطا و اشتباهی است و در حال حاضر، همهی تصمیمات و وظایفی که بهعهدهی ولیّ امر بوده، به بیت العدل سپرده شده است!
دقّت
کنید، این مطالب چقدر به طرق مختلف بیان میشود! اینگونه جملات محوری آنقدر
تکرار میشود که حتّی احتمال غلط و نادرستبودن آن هم دیگر به ذهن خطور نمیکند!
این همه تکرار بدون حتّی یک دلیل قانعکننده، شک برانگیز نیست؟!
• ترسآفرینی از دیگران: ایدهها و دیدگاههای متفاوت با ایدهی اصلی معمولاً به توطئه، خطای فاحش، سوء نیّت، ساده دلی یا فریبکاری متهم میشوند. کسی هم که قصد توطئه یا فریبکاری داشته باشد، تکلیفش مشخص است. با خودم فکر میکردم که آیا ما نیز هر کسی را که ایدهای متفاوت با تشکیلات دارد، طرد نمیکنیم و ناقض نمیخوانیم؟! یا بیت العدل به دانشپژوهان امری نمیگوید «حملات تهاجمی و تفرقهانگیز» و «توطئههای صیّادانه» انجام ندهید و «برداشتهای غلط شگفتانگیز نکنید» و …
(بیشتر…)