جناب آقای «کوروش جمالی» از همراهان عهد و میثاق، که پیش از این مقاله جوابیّهای در پاسخ به مقالهی آقای «تورج امینی» در سایت «نگاه» (در موضوع طرد که در آن به جامعهی بهائیان ارتدکس و رهبری آن هم توهین و جسارت کردهاند) را با عنوان «جنگ قدرت با سلاح طرد» برای عهد و میثاق ارسال کرده بودند، مقاله جوابیّهای جدید در این موضوع و در پاسخ به مقالهی آقای «حامد صبوری» در سایت «ولوله در شهر» نگاشته و برای این وبگاه ارسال نمودهاند که ضمن تشکّر از این عزیز، کاربران و همراهان گرامی را به مطالعهی مقالهی جدید ایشان فرا میخوانیم:
طرد از دیدگاه یک بهائی حقیقی
نقدی بر موضوع طرد روحانی در جامعهی بهائی
نقدی بر مقالهی جناب «حامد صبوری» در «موضوع طرد در جامعهی بهائی» منتشر شده در سایت «ولوله در شهر»
جناب آقای حامد صبوری؛
با تشکّر از توضیحات جنابعالی در خصوص مسألهی طرد و تقسیمبندی آن به استناد بیانیّهی اعضای سابق محفل ملّی ایران، اجازه بفرمایید تا نقدی به بیانات حضرتعالی در مسأله طرد نه از نوع صدا و سیمایی آن که خود نیز به آن معترض هستم، بلکه با توجّه به نصوص بهائی و واقعیّتهای موجود داشته باشم.
دیانت بهائی، دین رأفت و محبّت است، دینی است که شعار آن وحدت عالم انسانی و معاشرت با کلّ ادیان الاهی با محبّت و دوستی است، از چنین دینی نمیتوان انتظار خشونت، بدبینی و کینه داشت؛ حضرت بهاءالله در عمر پربرکت خود با همهی مخالفین و حتّی دشمنان خود با رأفت و مهربانی برخورد میکردند، ایشان در تمام عمر حاضر نشدند تا از اهرم خشونت با مخالفین و معترضین استفاده نمایند؛ بزرگترین دشمن جمال مبارک برادر ایشان صبح ازل بود که از در مخالفت با آن حضرت در آمد و لکن ایشان هرگز این دشمن لدود را مستحق طرد ندانستند.
حضرت عبدالبهاء نیز به پیروی از پدر در تمام عمر سعی کردند تا کسی را از خود محزون و ناراحت نکنند؛ بزرگترین دشمن ایشان برادرشان محمّد علی بود که داعیّهی جانشینی آن حضرت را در سر داشت و دشمنی را به حدّ اعلای خود رسانید که شرح قسمتی از آن در رسالهی الواح وصایا (وصیّتنامهی حضرت عبدالبهاء) آمده است.
حضرت عبدالبهاء علیرغم تحمّل آزار و اذیّتهای فراوان از سوی ناقضین حاضر نشدند محمّد علی و اطرافیان ایشان و سایر مخالفین را از جامعهی بهائی طرد و آنها را غیربهائی معرّفی نمایند.
بنابر این ملاحظه میفرمایید که شارع دیانت بهائی و اوّلین مبیّن آن، حتّیالمکان از انجام اعمالی که از آن بوی استبداد، خشونت و کینه میآمد احتراز داشتند.
در دوران حضرت ولی امرالله و با استقرار نظم بدیع جهان آرای الاهی و تأسیس تشکیلات اداری، مخالفتهایی از گوشه و کنار و از سوی ناقضین امر آغاز گردید که این مخالفتها میتوانست ضربهای اساسی به نهال نوپای نظم اداری دیانت بهائی وارد آورد، حضرت شوقی افندی برای اوّلین بار حسب ضرورت، طرد اداری و طرد روحانی را مطرح و آنرا از اختیارات مخصوص به خود دانستند؛ ایشان در توقیع ۱۰۲ بدیع میفرمایند:
«راجع به نفوسی که با دشمنان امر مرتبط و به مخالفت قیام مینمایند و به نصایح و انذارات محفل اعتنا ننمایند باید در وقت حاضر مراجعه به این عبد گردد و انفصال روحانی آنان با این عبد است و لاغیر»
(اخبار امری، شماره ۱۲، سال ۱۰۲)
بنا به نصّ یاد شده، طرد روحانی به حضرت شوقی ربّانی ختم گردیده است و جملهی «راجع به این عبد است و لاغیر» نشانگر آنست که این اجازه به ایادیان امر و بیتالعدل داده نشده است.
به این ترتیب بعد از حضرت شوقی ربّانی، هیچ مقامی اجازهی طرد روحانی نفوس متخلّف را نخواهد داشت؛ بنابراین حکم طرد روحانی اولاً عمومی نیست، در ثانی موقّتی است و دائمی نیست و سوم اینکه مختصّ به حضرت ولی امرالله است و قابل تسرّی به بیتالعدل و ایادیان نخواهد بود.
متأسفانه بعد از صعود حضرت شوقی ربّانی ایادیان امرالله و اعضای بیتالعدل برای حفظ جایگاه و موقعیّت خود و تسلّط بیشتر بر احباء، دست به یک تسویه حساب و پاکسازی گسترده و وسیع زدند و به بهانهی حفظ کیان امرالله تعداد زیادی از احبّای متقدّم، فرهیخته، دانشمند و خدوم را از جامعهی بهائی طرد کرده و به تعلیم مقدّس وحدت عالم انسانی و بیان «عاشروا مع الادیان کلها بالرّوح و الرّیحان» و اعلامیّهی جهانی حقوق بشر پشت پا زدند.
ایادیان امرالله با اینکه قانوناً هیچ سمت و جایگاهی بعد از صعود حضرت ولی امرالله نداشتند، نسبت به طرد تعداد زیادی از اعضای محافل که با تأیید حضرت شوقی ربّانی به کار مشغول شده بودند اقدام نمودند و گستاخی را به آنجا رساندند که یار مهربان حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله، ولی امر ثانی دیانت بهائی، جناب چارلز میسن ریمی را نیز از جامعه بهائی طرد نمودند!!
متأسفانه این رویهی ناصواب توسط بیتالعدل که خود نیز مشروعیّت لازم را برای اداره جامعه بهائی نداشت دنبال گردیده است.
توضیح اینکه بر اساس نصوص قطعی بهائی، بیتالعدل اعظم زمانی رسمیّت خواهد یافت که ولی امرالله رئیس و عضو ممتاز و دائمی آن باشد و چنانچه اعضای بیتالعدل خطایی انجام دهند که ضرر عمومی به جامعهی امر وارد سازد، ولی امر اجازهی اخراج عضو متخلّف را خواهد داشت.
بنابراین بیتالعدل به دلیل نداشتن رئیس و عضو مصون از خطا (ولی امر) در رأس خود، هر لحظه در معرض خطا و اشتباه قرار دارد و نمیتواند مصالح جامعه را آن طور که باید و شاید تشخیص دهد.
آنان مانند همه زورگویان عالم برای حفظ و استمرار قدرت خود به نصایح اندیشمندان و منتقدان توجّهی ننموده و معترضین را به بهانههای مختلف و با حربهی طرد روحانی از جامعه اخراج و هر گونه سلام و کلام و مراوده را با آنان «ذنب لایغفر» قلمداد کرده و مرتکبین آنرا حتّی اگر پدر و مادر فرد طرد شده باشند مستحقّ طرد و خروج از دین الاهی میدانند تا به این وسیله صدای هر معترضی را در گلو خفه نمایند.
اعضای بیتالعدل فعلی مانند کبک سر خود را به زیر برف فرو بردهاند و چون ناظر و معترضی بر عملکرد خود نمیبینند، عرصه را برای هر گونه تاخت و تاز فراهم دیده و دست به اعمالی میزنند که حاصل آن انعکاس چهرهی زشت، نامعقول، مستبد و خودکامه، غیر انسانی و فاشیستی از دیانت بهائی در نزد دیگران خواهد بود.
در مورد تنبیه و طرد اداری با توجّه به اینکه عملی موقّتی است و ممکن است باعث اصلاح فرد خطاکار گردد، بحثی نمیکنم هرچند که در این مقوله نیز شاهد تبعییضات فراوان هستیم از جمله اینکه:
بعد از انقلاب در ایران، تعداد زیادی از احباء به دلیل انجام ازدواج غیر امری، شرکت در تظاهرات، مسلمان معرّفی کردن خود برای ادامهی تحصیل، دخالت در سیاست و غیره طرد اداری شدند در حالیکه آن دسته از احباء که بدون اجازه و حتّی به صورت قاچاق خاک ایران را ترک کردند و به دروغ خود را پناهندهی سیاسی نامیدند و برخی از آنها در خارج از کشور به اعمال ضداخلاقی مبادرت کردند، نه تنها طرد اداری نشدند بلکه در خارج از کشور به عضویّتهای مختلف تشکیلاتی درآمدند، تحصیلات عالیّهی خود را بدون هیچ مانعی ادامه دادند، صاحب مال و منال شدند، در جوامع مختلف آزادانه در سیاست دخالت کردند، به نفع رئیس جمهوری آمریکا و دیگر کشورها و در حزب طرفداری از آنها شرکت جستند و در نهایت به عضویّت در محافل دنیا و حتّی عضویّت در بیتالعدل مفتخر گردیدند!!
هرچند بیتالعدل بعد از چند سال، به اشتباه خود پی برد و برای جبران مافات طی پیامی انبوهی از مطرودین اداری را مورد بخشش قرار داد؛ ولی بهدلیل طولانی شدن مدّت طرد و تغییرات مختلف ایجاد شده در زندگی، اکثر آنان هرگز موفّق نشدند به دامن امر مبارک باز گردند.
بحث اصلی و نقد اساسی بنده در مورد پدیدهی طرد روحانی است؛ یک اشتباه کوچک یا یک سوء تفاهم ساده چگونه میتواند یک نفر را از دایرهی ایمان خارج کرده و به تبع او جمع زیادی از بستگان و دوستان مرتبط با او را در معرض خطر طرد قرار دهد؟!
در حال حاضر هزاران تن از احباء در جهان این واقعیّت را درک کردهاند که تعداد زیادی از همکیشان و دوستان خود را به حق یا ناحق از دست دادهاند و باید منتظر و نظارهگر خروج افراد زیاد دیگری نیز در آینده باشند.
افرادی که قربانی یک انتقاد، یک اظهار نظر و یک موضعگیری در مقابل بیتالعدل، مشاورین قارّهای و حتّی اعضای محافل گردیدهاند.
افرادی که در صورت حضور ولی امرالله در رأس بیتالعدل اعظم و مواظبت ایشان، هرگز گرفتار این قبیل مجازاتها نمیگردیدند و چه بسا مانند گذشته به خدمت در دیانت بهائی مشغول بودند.
موضوع دیگر که تذکر آن لازم است اینکه، جنابعالی مرقوم داشتهاید:
«جوانان بهائی در سن پانزده سالگی مختار هستند تا بدون تقلید از آباء و اجداد خود حقیقت را جستجو و با فکر و قلب خود حقانیّت دیانت بهائی را انتخاب نمایند.»
به این توضیح شما دو انتقاد اساسی وارد است: اوّل اینکه جوان بهائی در سنّ ۱۵ سالگی غالباً تحت نفوذ روحی، فکری، عاطفی و مالی پدر و مادر خود قرار دارد و قدرت تصمیمگیری لازم را ندارد؛ بنابراین مجبور است تا بر دین پدر و مادر خود باقی بماند؛ زیرا فرد متحرّی باید با شناخت و بررسی کامل و اطّلاع از نقاط ضعف و قدرت دیانت و مطالعهی نصوص در مورد اعتقاد خود تصمیمگیری نماید که این شرایط برای جوان ۱۵-۱۶ ساله میّسر نیست. دوم اینکه، سنّ بلوغ شرعی با سنّ بلوغ اجتماعی متفاوت است؛ سنّ بلوغ شرعی ۱۵ سال تمام است، ولی سنّ بلوغ اجتماعی و سنّ تسجیل و انتخاب دین به فرمودهی حضرت شوقی ربانی ۲۱ سالگی است.
حضرت ولی امرالله در توقیع شهر الاسماء ۱۰۲ خطاب به محفل ملّی بهائیان ایران، سنّ تسجیل جوانان بهائی را ۲۱ سال تمام تعیین فرمودهاند، این مطلب در پیام ۱۳ دسامبر ۱۹۳۲ خطاب به محفل مرکزی تهران نیز تکرار شده است.
با توجّه به تبیین صریح حضرت ولیّ محبوب امرالله و تعیین سن ۲۱ سال برای تسجیل، تقلیل سنّ تسجیل از سوی بیتالعدل و یا هیأت مشاورین قارّه از ۲۱ سال به ۱۶ سال با هر مصلحت و هدفی که انجام شده باشد مجاز نمیباشد.
جناب آقای صبوری، توجبهات جنابعالی در موضوع طرد هر قدر که قوی و مستدل باشد، نمیتواند برای جامعهی امروز توجیهی منطقی و اقناعکننده به همراه داشته باشد.
برخورد تشکیلات فعلی بهائی با مخالفین و منتقدین همواره مورد اعتراض افراد فرهیختهی دنیا قرار دارد و بنده و امثال بنده به عنوان یک بهائی باید جوابگوی اعمالی باشیم که در اجرای آن دخالتی نداریم و گوش شنوایی را نیز برای انتقاد به این رفتار نمییابیم؛ این گونه برخوردها انسان را به یاد قوانین قرون وسطایی و احکام فاشیستی و مقرّرات قبیلهای میاندازد.
بیتالعدل فعلی برای نزدیک شدن به دمکراسی و پرهیز از رسوایی چارهای ندارد جز اینکه دیر یا زود در موضوع طرد روحانی تجدیدنظر اساسی نماید.
به امید فردایی بهتر
کوروش جمالی