آیا با صعود ولیّ امر، سیستم ولایت امر نیز تعطیل می‌گردد؟!

از ساخت مشرق الاذكار حیفا چه خبر؟

بیت العدل بدلی بعد از استقرار در جایگاه رهبری جامعه بهائی، به بهانه‌ی صعود شوقی ربّانی و فقدان ولیّ امرالله، اصل جایگاه و مقام مؤسّسه‌ی ولایت امر را از نظم بدیع جهان‌آرای الهی حذف نمود و بزرگترین مانع جدّی خودکامگی خود را از صحنه خارج كرد!

بر اساس نصوص امری و نظر حضرت عبدالبها و دستور شوقی ربّانی، بیت العدل به تنهایی نمی‌تواند هدایت جامعه‌ی بهائی را به‌عهده داشته باشد؛ بلكه این دو ركن، باید بدون این‌كه در كار هم دخالت نمایند، همواره در كنار هم باشند تا بتوانند ضامن بقای امر الهی گردند.

اگر بنای عظیمی بر روی دو ستون بنا شده باشد، در صورتی که یک ستون حذف شود، قطعاً ساختمان فرو خواهد ریخت!

ساختمان نظم بدیع آئین بهائی، از ابتدا بر دو ستون «مؤسّسه ولایت امرالله»  و «بیت العدل» بنا گردیده است و بیت العدل اجازه ندارد بنابر امیال شخصی، یک ستون مهم را تخریب كرده و نادیده بگیرد!

خانم روحیّه ماكسول، همسر شوقی ربّانی، در مقاله‌ای كه در اخبار امری آمریكا به شماره ۲۲۰ مورخ ژوئن ۱۹۴۹ درج گردیده است، صحّت این دیدگاه را تأیید نموده است. او در قسمتی از این مقاله‌ی مفصّل كه به فارسی ترجمه شده و در اخبار امری شهریور ماه ۱۳۲۸ صفحه‌ی ۶ به چاپ رسیده است، می‌نویسد:

«ما اهل بهاء تعالیمی بس شیوا و شیرین برای مردم دنیا داریم، به‌دست ما قوانین و احكام اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و بین‌المللی برای هدایت بشر سپرده شده است. مبادی و مقادیر ما بی‌نظیر و غیر قابل رد و تكذیب است؛ ولی حیات و قدرت و نفوذ این مبادی و اصول تا زمانی باقی است كه ما علّت و دلیل كمال و جلال آن را بدانیم و به آن معترف باشیم؛ یعنی بدانیم كه این اصول و مبادی و احكام و تشریفات از عالم الهی نازل گشته است و مافوق عقل و ادراک بشری است و اگر شخصی … مبداء غیبی و مشرق لاریبی این اشراق و تجلّی را بشناسد و به حقانیّتش معترف گردد، دیگر قبول و اقرار مدركانه و از صمیم قلب او نسبت به مقام و موقعیت ولایت امر الهی بالتبع آسان و ضروری است؛ زیرا تنها مقام ولایت و بیت العدل اعظم كه با آن توأم و قرین است، كافل حسن اجرا و تحقّق شریعت و آیین الهی در دور بهائی است. اگر این میزان اتم و اكمل را كنار گذاریم، یگانه تضمین و تأمینی را كه برای تحقّق وعود مباركه در آیین مقدّس بهائی موجود است از دست داده‌ایم.»

همان‌طور كه ملاحظه فرمودید، روحیّه خانم هم هم‌صدا با ثابتان بر پیمان و بهائیان حقیقی، بقای امر الهی را، قرین بودن و توأم بودن مقام ولایت (نه صرفاً شخص شوقی ربّانی) و بیت العدل می‌دانست؛ البتّه دیری نپایید كه روحیّه خانم، از رأی خود برگشت و گفتار خود را منکر شد و زماني كه جناب ميسن ريمی را در جايگاه رئيس شورای بين‌المللي بهائی و بيت العدل جنينی ديد و دريافت كه با انتصاب وی به جانشينی شوقی، رهبری آينده‌ی جامعه‌ی بهائی از سيطره‌ی او خارج خواهد شد و اقتدار حاصل از منابع مالی و نیروی انسانی جامعه بهائی را از دست خواهد داد، به فکر چاره‌جویی خیانت‌گونه‌ای افتاد و هم‌صدا با برخی از اياديان و سپس بيت العدل بدلی دست نشانده‌ی اياديان، رأی به انقطاع سلسله‌ی ولايت امر داده و با اين عمل، زحمات چندين ساله‌ی شوقی ربّانی را در برقراری و استمرار نظم جهان آرای الهی بی‌ثمر ساخت و يگانه تضمين و تأمين تحقّق وعود الهيّه را كه به اقرار خودش «مقام ولايت امر و بيت العدل حقيقی» بود، تباه کرد و به خیال خام خود، برای همیشه، جامعه‌ی بهائی را از نعمت ولیَ امر و مقام تبیین و حافظ و حامی بیت العدل محروم نمود!

این پست دارای یک نظر است

  1. S . Behzad Nasrolah

    الله و ابهی
    تقدیم احترام و ادب به تمامی متحریان حقایق و احبای راستین امر جمال مبارک و. فارغین از خودنمایی و سرلوحه اعمال قراردهندگان عقول بالغه و متوجه به ملحوظات مرکز والای میثاق در این ظهور جلیل الهی، و البته هزاران بار تشکر و قدر دانی از زحمات دست اندرکاران و آگاهی رسانان به عموم اهالی معانی،،،
    در مقام بیان دیدگاه و ابراز نظر شخصی بر این گفتار؛ ؛

    اینکه در مقام اول متاسفانه مشاهده میگردد که جمعی از وارثان مومنین اولیه امر یزدان، (البته به عقیده شخصی این جانب) همچون حزب قبل آلوده به اوهام و گرفتار به نار ضغینه، مشتعل از اهداف سودجویان و مترصدان به انحراف، کاملا از اصل و هدف والای امر بها و در نتیجه منفک از ملزومات نظم مقدس یزدانی، با چنان تعصب هادمی نفی به رکن اصلی مرکز والای ولایت مینمایند، که تحیرّ از اعمال سبقت جويانه ایشان جهت نیل به مقامات ناسوتی، بجز مبهوت شدگی مجالی برای بحث باقی نميگذارد….

    در رتبه ثانی عده ای مسمی به اسم آیین نازنین بها، گرچه آگاه از حقایق، ولی با لحاظ به ظاهر مصلحت و در واقع ترس از طرد و در اصل ضعف شخصیتی، همچون گروه قبل ساجد به اصنام میباشند،،،

    در مقام سوم گروهی حاضر، که در اصل اعتقادی به امر و دین و ملحوظات الهی نداشته و به ظاهر ایمان، فقط کاسب به نقود و میانبر جویان ارکان زندگی دنیوی میباشند،،،،

    اما و اما و اما،،،، گروه چهارمی ملاحظه میگردند که بنای زندگانی را بر اصل نفرت و انزجار قرار داده که متاسفانه با تلاش چندین ساله موفق به نفوذ مابین احبا گردیده اند، اينانند که عاملین تفرقه به اسم امر یزدان، اينانند شاعلین به نار ضغینه بغضا، اينانند که دانسته ترتیبات جدایی احبای حقیقی را از جامعه بهایی میدهند، همین گروه باطل میباشند که متاسفانه ارکان مادی جامعه بهایی را با هر شیوه ای( چه بانیرنگ و چه با زور و هر روش دیگر…) در اختیار داشته و از ارایه تراز نامه گريزاندن،، این همام گروهی هستند که خود را محق میدانند تا هر عملی را بر گرفته از مقاصد نفسانی فارغ از مناعت طبع به انجام رسانند،، همانان که با ریا در بین اعضای خانواده های احبا نفوذ و ایجاد اختلاف مینمایند،،، آنان که کنترل اعضای جامعه بهایی را مبتنی بر روشهای خشک احزاب سیاسی بنا نهاده اند،،، که همین گروه در هر موردی کاسگان داغ تر از آش جهت مصادره مقام و تثبیت جایگاه ریاستی و به انحراف کشانی جامعه بهایی همسو با تامین منافع جهانداران میباشند،،، این گروهند که هرکه را سخنی از حق بر آید با نیرنگ و پاپوش دوزی و یا افترا و سخنچینی، در نزد احبا خوار و جلوگیری از معاشرت با دیگران مینمایند، اگر موفقیتی از نیرنگ حاصل نکنند، شاید در گوشه ای از خیابانی با تصادفی ساختگی و فرار به حذف عامل مقاوم موفق گردند،،، این گروهند که به واقع عاملین شیطانی و ملبسین به هر رنگی و باد دهندگان به هر سویی که باد آیند هستند…این دغل دوستان که میبینی، مگسانند گرد شیرینی،،،

    در این بین گروه پنجمی حاضر، که اگر في الظاهر در اقلیت اند، ولی في الباطن مستقر بر عرش مقدس ایمان و ایقان و پایدار و وفادار بر عهد و میثاق الهی، ايشانند که محافظه شونده از جنود غیبی الهی هستند، ايشانند که در هر حین متکی بر سرمایه حب الهی و پوینده بر سبیل یقین حقایق امر یزدانی و کامجو از خمر باقی بقا هستند،،، ايشانند مشاعل منورّ عالم انسانی،،،، ايشانند بهائیان حقیقی در بین عباد….

    و اما مظهر اختلاف،همان صنم دست ساز ازجنس فلز شیطان، نابیت ناعدل حقیر من دربيار بی بها،،،، این مولود بی اصل و نسب که موجود نیست مگر به وجود اختلاف، به واقع مرده ای متعفن به ظاهر اداری، ولی فاقد روح رکن مرکز روحانی، نه عدالتی در انتخاب واقعی اعضای آن متجلی، و نه بزرگی از وجود حقیر آن باهر، و نه قداستی اشعه روحانی در آن هویدا،،،فقط به ظاهر آراستگان به باطن کاسته، رکن رکین و اصلی ولایت را مردود و علنا ً امر نظیم جهان آرای جمال بها را منسوخ اعلام نموده اند،،، راست را کژ انگاشته و دوست را دشمن پنداشته اند،،، عامل گمراهی اغنام الهی، حجاب تیره ظلمانی بر عالم انسانی، مانع تابش اشعه رحمانی بر عالم خلق، مسبب کل نابسامانی ها در کره خاکی،،،، باید بر حال اعضاء و ساجدان آلوده بر اوهام فاقد سمع بصر آن گریست،،،، جزای این جمع خاطی در لوح محفوظ محتوم،،،،،،،،،،،

    دیگر زیاده بر این مختصر جایز نه،، عرض ادب و احترام مضاعف…

دیدگاهتان را بنویسید