در سفری که جناب علی نخجوانی به استرالیا داشتند، پرسشهای مختلفی در موضوع «عهد و میثاق» از ایشان پرسیده شد؛ پاسخهای جناب نخجوانی نه تنها مشکلی را از افراد پرسشکننده برطرف ننمود؛ بلکه پرسشهای جدیدی را نیز به وجود آورد!
در متن حاضر به یکی دیگر از این پرسشها و پاسخهای مطرح شده خواهیم پرداخت و قضاوت را به احبّای عزیز خواهیم سپرد.
پرسش:
حضرت ولیّ امرالله در آثار خود فرمودهاند که حضرت عبدالبهاء امکان تأسیس بیت العدل اعظم را در دوران حیات خود در نظر داشتهاند؛ آیا این امر بهمعنای همزمانی و تقارن غصن منصوص و بیت العدل اعظم خواهد بود؟
پاسخ جناب نخجوانی:
مطمئناً این امکان در قسمت دوم الواح وصایا در نظر گرفته شده است. در این قسمت حضرت عبدالبهاء میفرمایند که ایشان در معرض خطر عظیم هستند و اگر این خطر جامه عمل پوشد، بیتالعدل اعظم باید انتخاب گردد و اینکه اعضای منتخب آن تحت هدایت الهی خواهند بود. این قسمت از الواح وصایا در سال ۱۹۰۷ یعنی زمانی که حضرت ولی امرالله فقط ده سال داشتند، نوشته شده است. ایشان در آن سن نمیتوانستند از عالم بهائی دعوت نمایند که مبادرت به انتخابات بینالمللی نمایند؛ بنابراین حضرت عبدالبهاء در آن موقع فوراً لوحی برای حاج میرزا محمّدتقی افنان، بانی ساختمان مشرق الاذکار عشق آباد، میفرستند و از خطر بزرگی که ایشان را تهدید میکند، او را با خبر میسازند و از ایشان میخواهند که در صورت پیش آمدن وضع اضطراری، به ارض اقدس بیایند و الواح وصایای ایشان را که در آن، دستور انتخاب بیت العدل اعظم تصریح شده است، باز نماید؛ همچنین از این نفس نفیس و عضو برجستهی خانوادهی افنان میخواهند که بر این امر، نظارت نماید تا دستورات حضرت عبدالبهاء در مورد انتخاب بیت العدل اعظم عملی گردد.
همچنین همزمان با این اقدام، حضرت عبدالبهاء نه نفر از مجرّبترین و برجستهترین بهائیان ساکن عکا را انتخاب میکنند تا با یکدیگر مشورت نمایند که آیا ایشان دعوت یک کشتی ایتالیایی را که میتوانست در آن موقعیت خطرناک ایشان را از ارض اقدس دور سازد بپذیرند یا نه. نتیجه مشورت این نه نفر آن بود که حضرت عبدالبهاء دعوت را بپذیرند و در غیاب ایشان مراقب امور امر خواهند بود. پاسخ حضرت عبدالبهاء به این تصمیم آن بود که حضرت باب و حضرت بهاءالله هنگام خطر فرار نکردند و ایشان نیز فرار نخواهند کرد. بعد از آن چنین واقع شد که هیئت مفتّشین که حکم اعدام یا تبعید حضرت عبدالبهاء را در دست داشتند هرگز موفق نشدند که آن حکم را به امضای سلطان عثمانی برسانند. با آغاز نهضت جوانان ترک، اوضاع دگرگون گردید و همانطور که حضرت عبدالبهاء اشاره فرمودهاند، زنجیر از گردن ایشان برداشته و بر گردن سلطان عبدالحمید گذاشته شد.»
توضیحات عهد و میثاق:
همانطور که جناب نخجوانی به این موضوع اعتراف کردهاند، در الواح وصایا همزمانی بیتالعدل اعظم با ولیّ امرالله بیان شده است، روابط میان این دو نیز به صورت دقیقی ترسیم گشته و فرمانبرداری اعضای بیتالعدل و ایادیان از ولیّ امرالله نیز به صورت صریح بیان شده است. حال اینکه جناب نخجوانی باید ثابت کنند که کدام قسمت آن در چه تاریخی نوشته شده است؛ زیرا تا پیش از صعود حضرت عبدالبهاء کسی به الواح وصایا دسترسی نداشته است، حتّی تا مدّتی پس از صعود حضرتش، کسی از وجود این الواح خبر نداشت، تا آنکه الواح وصایا را در جعبهای پیدا میکنند و بر اساس آن شوقی ربّانی به مقام ولایت امرالله منصوب میشوند؛ امّا هم اکنون ما کلّ الواح وصایا را در دسترس داریم که همزمانی بیت العدل اعظم و ولیّ امر در آن کاملاً تأکید شده است و صحبتی از جدایی این دو رکن از یکدیگر نیست!
از سوی دیگر، شوقی ربّانی خود در زمان حیاتشان به دنبال تشکیل بیتالعدل بودند و شخصاً روند تشکیل بیتالعدل و احداث بنای آن را پیگیری میکردند و تا پیش از صعودشان نقشههای اوّلیّه، زمین محلّ احداث بیت العدل اعظم و مقداری از مصالح ساختمانی را هم تهیّه کرده بودند. هر چند شوقی ربّانی در پی تشکیل بیتالعدل اعظم بودند، امّا به علّت اینکه تعداد محافل ملّی کافی نبود و هنوز در همه قارّهها محافل ملّی تشکیل نشده بود، امکان انتخابات بینالمللی وجود نداشت و به همین سبب هیکل مبارک، نقشه دهسالهای را طرح کردند که طیّ آن مقدّمات تشکیل بیتالعدل اعظم فراهم آید و خود ایشان مجدّانه پیگیر تحقّق برنامههای این نقشه بودند.
همچنین حضرت شوقی افندی بارها بر وجود دو رکن در نظم بدیع تأکید کردهاند و استقرار این نظم جهانی را بدون حضور هر یک از این دو رکن، یعنی بیتالعدل اعظم و مؤسّسه ولایت امر، غیر ممکن معرفی نمودند؛ به عنوان نمونه به این بیان مبارک توجه فرمایید:
«این نظم بدیع از انظمهی باطلهی سقیمه عالم ممتاز و در تاریخ ادیان فرید و بیمثیل و سابقه بنیادش بر دو رکن رکین استوار، رکن اوّل و اعظم، رکن ولایت الاهیّه که مصدر تبیین است و رکن ثانی، بیت عدل اعظم الاهی که مرجع تشریع است، همچنان که در این نظم الاهی تفکیک بین احکام شارع امر و مبادی اساسیّهاش که مرکز عهد و میثاقش تبیین نموده ممکن نه، انفصال رکنین نظم بدیع نیز از یکدیگر ممتنع و محال.»
(توقیعات مبارکه، ۱۹۴۵-۱۹۵۲، صفحه ۱۲۷)
با وجود تأکیدات بلیغ هیکل مبارک، جای هیچ شک و شبهه نیست که نه تنها همزمانی بیت العدل اعظم و ولیّ امرالله، پیشبینی شده بود؛ بلکه جدایی این دو رکن از هم، غیر ممکن دانسته شده است!
دیگر نکته قابل توجه اینکه، همانطور که در پاسخ جناب نخجوانی اشاره شده است، حضرت عبد البهاء در ماجرای خطری که در عکّا از جانب دولت عثمانی برای ایشان بهوجود آمده بود، برخلاف توصیه جمعی احبّا عمل کردند و علیرغم نظر آنها، ماندن در عکا را انتخاب نمودند. این موضوع بیانگر آن است که همواره نظر ولیّ امر بر همه مشورتها ارجحیّت دارد؛ حال چگونه میتوان تصوّر کرد که شوقی ربّانی پس از صعودشان کلیّه امور جامعه بهائی را به دست ایادیان خود سپرده باشند تا آنها جامعه را اداره کرده و نه تنها در جایگاهی که در صلاحیتشان نبود قرار بگیرند، بلکه دست به اقداماتی خلاف تعلیمات ایشان و حضرت عبدالبهاء بزنند و بیت العدلی بدون رئیس مصون از خطا تشکیل دهند!
بنابراین، اینگونه توجیهات برای جدا کردن ولیّ امر از بیتالعدل و کافی دانستن بیت العدلِ بدون مؤسّسه ولایت امر، برخلاف نصوص الاهی است و نشان از ناآگاهی یا غرض ورزی گوینده این سخنان دارد.
با رجای توفیق
نازنین