آيا پاسخ‌های بيت العدل، قانع‌كننده است؟! (بخش اوّل)

Question-People-1-Ahdvamisagh

آيا پاسخ‌های بيت العدل، قانع‌كننده است؟!

(بخش اوّل)

 

مقدمه:

يكی از احبّا در نامه‌ای خطاب به بيت‌العدل ضمن طرح پرسش‌های مختلف در مورد «ولايت امر و ارتباط آن با بيت العدل» مدّعی می‌شود که:

«بيت العدل به ‌دليل رعايت صلاح و مصلحت ديانت بهائی، برخی از اطلاعات مربوط به جانشينی حضرت شوقی افندی را از نظر احبّا مستور نگه‌داشته و بيان نمی‌نمايد»

بيت ‌العدل طبق روال تأمل‌برانگيز خود، بدون این‌که اصل نامه و متن پرسش‌های اين متحرّی حقيقت را منتشر نمايد، پاسخ‌های مختصری را به پرسش‌های مطرح‌شده داده است كه از متن پاسخ‌ها، می‌توان به محتوای پرسش‌ها پی برد.

وبلاگ عهد و میثاق سعی دارد تا ضمن درج سوأالات پرسيده شده و پاسخ‌های بيت العدل، توضيحاتی را نيز جهت روشن شدن مباحث و ابهامات آن مطرح نمايد.

اميد است متحريّان حقيقت از حاصل اين پرسش و پاسخ و توضيحات عنوان‌شده، به حقايق موجود در آثار مباركه پی برده و اين گفتگو مورد استفاده‌ی آنان قرار گيرد.

پرسش نخست:

در الواح وصايای مباركه، حضرت عبدالبهاء دستور فرمودند كه ولی امرالله در زمان حيات، بايد جانشين بعد از خود را تعیین نمايد تا جامعه بهائی با اختلاف روبرو نگردد. با وجود این تأکید، چرا حضرت ولی امرالله به دستور حضرت عبدالبهاء عمل نكردند و جامعه بهائی را از استمرار مقام ولايت امر محروم ساختند؟

پاسخ بيت العدل:[1]

«ابداً جای شک نيست كه در الواح وصایا، حضرت شوقی افندی مرجعی بود كه بايد جانشين خود را تعيين می‌نمود، ولی آن حضرت فرزندی نداشت و همه‌ی اغصانی كه حيات داشتند، عهد و میثاق الاهی را نقض كرده بودند. بنابراين كسی نمانده بود كه آن حضرت بتواند بر طبق الواح وصايا به جانشينی خود انتخاب نمايد. بنابراين انتخاب جانشين از سوی حضرت ولی امرالله مسلماً غیرممکن و غیرقابل‌تصوّر بود.

اين حقيقت كه حضرت شوقی افندی وصیّت‌نامه‌ای از خود به‌جای نگذاشته‌اند نمی‌تواند استغفرالله حمل بر عدم اطاعت ايشان از حضرت عبدالبها تلقی گردد، بلكه بايد اذعان كنيم كه در همين سكوت حضرتش، حكمتی نهفته و نشانه‌ای از هدايت مصون از خطای آن وجود مبارک است. ما بهائيان بايد در آثار مباركه تمعن و تعمق كنيم و كوشش كنيم به جوهر معانی كثيره‌ی مندرجه در آن پی بريم و فراموش نكنيم كه حضرت شوقی افندی فرمودند كه برای درک بيشتر نظم جهان‌آرای حضرت بهاءالله دو چیز لازم است يكی مرور زمان و ديگری هدايت بيت العدل اعظم.»

توضيحات عهد و میثاق:

به نظر ما پاسخ بيت العدل به دلايل زیر قانع‌کننده نیست و نياز به تأمل بيشتری دارد.

  1. حضرت عبدالبها به‌عنوان رهبری آگاه و مصون از خطا آيا نمی‌دانستند كه در آينده امكان تعيين جانشين برای شوقی ربّانی وجود ندارد؟ آيا اين دور از عدالت و حكمت نيست كه حضرت عبدالبها به شوقی ربّانی تكليفی را محوّل فرمایند كه مقدّمات انجام آن آماده نبوده و اجرای آن برای ايشان امکان‌پذیر نبوده است؟
  2. در پاسخ بیت العدل تأکید شده است كه «شوقی ربّانی بنا به حكمتی از معرفی جانشين خودداری و در مورد آن سكوت اختيار فرمودند.» پرسش اساسی اينجاست كه اين چه حكمتی است كه شوقی افندی به آن پی برده بود، ولی حضرت عبدالبهاء از آن بی‌خبر بودند و به آن توجّه نداشتند؟
  3. حضرت بهاءالله با صدور لوح عهدی، حضرت عبدالبها را به جانشينی خود تعيين فرمودند، حضرت عبدالبها نيز به تبعيّت از جمال مبارک، شوقی افندی را به جانشينی خود تعیین نموده و در الوح وصايا نيز به شوقی ربّانی تأكيد فراوان کردند که تا قبل از صعود، جانشين خود را تعيين نمايد. اين ادّعای بیت العدل که شوقی با وجود اين همه تأكيد، از تعيين جانشين امتناع ورزيده است، نوعی توهین به مقام شامخ ایشان است؛ چرا که عدم تعیین جانشین، هیچ توجیهی به غیر از سرپیچی از فرمان حضرت مولی الوری نمی‌تواند داشته باشد!!
  4. با توجّه به اهمّيّت و لزوم حضور ولیّ امر در کنار بيت العدل، آيا لازم نبود تا شوقی ربّانی با استفاده از مديريت و قدرت الاهی كه داشتند، اين مشكل را حل نموده و اين خلاء اساسی را پر نمايند؟

به نظر ما درست برخلاف تصوّر بيت العدل، شوقی افندی حسب دستور حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبها به‌موقع اقدام به تعيين جانشين نمودند و تلويحاً جناب ميسن ريمی را به‌عنوان جانشين خود مشخّص كردند.

نکته‌ای كه بايد به آن توجّه شود اين است كه تعیین جانشین الزاماً نبايد در قالب وصیّت‌نامه رسمی یا يک نوشته كتبی با مهر و امضاء باشد، بلكه تعيين جانشين حسب ضرورت ممكن است به‌صورت تلويحی و یا حتّی با اشاره‌ی دست صورت پذيرد. به‌عنوان‌مثال، شيخ حسن زنوزی از شاگردان سيّد كاظم رشتی و از اصحاب حضرت اعلی نقل می‌کند كه:

«ما پیوسته به دنبال يافتن موعود بوديم و مرتّب از سيّد در مورد موعود پرسش می‌کردیم كه كيست؟ يک روز جوانی وارد محضر درس سيّد شد و نزدیک درب جلوس نمود و با نهايت ادب و وقار، درس سيّد را گوش می‌داد. به‌محض اين‌كه چشم سيّد كاظم بر آن جوان افتاد سكوت كرد، سپس به‌طرف آن جوان (حضرت باب) متوجّه شد و به شاگردان گفت: «حق از نور آفتابی كه بر دامن افتاده است آشكارتر است، من چون نظر كردم، ديدم نور آفتاب بر دامن آن جوان بزرگوار افتاده است.» با آن‌كه سيّد كاظم با انگشت خويش به دامن آن جوان اشاره كرد، مع‌ذلک هیچ‌کس مقصود او را از اين اشاره نفهميد. شخصی از سيّد پرسيد: چرا اسم موعود را به ما نمی‌گویید و شخص او را به ما نشان نمی‌دهید، سيّد با انگشت به گلوی خود اشاره كرد و مقصودش اين بود كه اگر نام موعود را بگويم فوراً من و او هردو به قتل خواهيم رسيد.»[2]

ملاحظه می‌فرمایید كه جناب سيّد كاظم رشتی با انگشت اشاره‌ی خود موعود را معرفی نمود.

حال آن‌که شوقی ربّانی، برای انتخاب جانشین خود، پا را فراتر نهادند و جانشین خود را به‌صورت عملی انتخاب فرمودند. ایشان میسن ریمی را به سمت ریاست شورای بین‌المللی بهائی نصب کردند و بیان فرمودند که این مؤسّسه باید در مستقبل ایّام به بیت العدل اعظم تبدیل شود؛ با توجّه به این‌که با تبدیل این مؤسّسه به بیت العدل اعظم، در مستقبل ایّام، طبیعتاً رئیس این مؤسّسه نیز به مقام ریاست بیت العدل اعظم خواهد رسید، از این‌رو شوقی ربّانی با درایتی مثال‌زدنی، در عمل جانشین خود را تعیین کردند؛ امّا متأسفانه بیت العدل حیفا جسورانه بر مخالفت با مقام ولایت امر اصرار می‌ورزد و برای ادّعای خود، حکمت می‌تراشد.

  1. بيت العدل در قسمت پايانی پاسخ خود، به جمله‌ای از شوقی ربّانی استناد كرده است كه ايشان، درک نظم جهان‌آرای حضرت بهاءالله را منوط به دو عامل مرور زمان و هدايت بيت العدل دانسته‌اند؛ به‌عبارت‌دیگر بيت العدل با نقل اين جمله، از احبّا می‌خواهد كه در مورد جايگاه ولیّ امر و جايگاه بيت العدل هيچ پرسشی را مطرح ننمايند و منتظر مرور زمان بمانند و تا روشن شدن موضوع، هر چه بيت العدل گفت بدون تفکّر قبول نمایند. غافل از این‌که اين قبيل توصيه‌های تکراری نه‌تنها هیچ‌گونه كمكی به روشن شدن موضوع نمی‌کند، بلکه احبّا را از دانستن واقعيّت‌ها دور می‌نماید.

آنچه مسلّم است با گذشت حدود شصت سال از زمان صعود حضرت شوقی و رعايت مرور زمان، هنوز مسأله جانشينی حل‌نشده است و بیت العدل نيز از نحوه‌ی استمرار ولایت امرالله اظهار عجز نموده است و هيچ‌گونه هدايتی را تاكنون نداشته است. برخلاف بیان بيت العدل، شوقی ربّانی همواره به اهمّيّت جايگاه ولايت امر تأکید نموده و در بيانی فرمودند:

«هرگاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهاءالله منتزع گردد، اساس اين نظم متزلزل و الی الابد محروم از اصل توارثی می‌گردد.»[3]

از عبارت فوق به‌خوبی می‌توان دريافت كه نظم جهان‌آرای حضرت بهاءالله و بقای آن بستگی كامل به وجود ولیّ امر دارد و بدون حضور ولیّ امر، اين نظم پايدار نخواهد بود و از این‌رو، نه بيت العدل و نه هيچ عامل ديگری نمی‌تواند بقای آن را تضمين نمايد.

کوروش جمالی

[1]  پيام بيت العدل، ۲۷ می ۱۹۶۶.

[2] مطالع الانوار (تلخيص تاريخ نبيل زرندی)، ترجمه و تلخيص عبدالحميد اشراق خاوری، ص ۱۱۱. در نسخه بدون مقدمه، ص ۲۲.

[3] كتاب دور بهائی فارسی، شوقی ربّانی، ص ۷۷.

این پست دارای یک نظر است

  1. abbas teymory

    دوستان عزیز بهائی
    پاسخ بیت العدل در مورد مسئله ولایت غیر قانونی است چون طبق نصوص حضرت ولی امر الله ” هیچیک از این دو نباید و نمی تواند به حدود مشخصه دیگری تجاوز نماید” و این غیر قانونی بودن وقتی به مرحله اجرا در می آید و بیت العدل از محدوده قانونی خود خارج میشود، تبدیل به خطای بعدی می گردد که مسئولیت تفسیر است و چون بیت العدل نباید تفسیر کند، تفسیرات آن خطای علنی می گردد و آن از این قرارست.
    وقتی بیت العدل اظهار میدارد که علت نبودن جانشین و ولی ثانی، اینست که خدا دیگر غصن صالحی نداشت! برای قدرت خدا حدود قائل می شود که خطای فلسفیست و مطرح کردن این مسئله البته دست بر تفسیر زدن است که خطای ثانویست و مصداق کلام مبارک است…. بدون این مؤسسه وحدت امرالله در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد… بنده صریحاً عرض می کنم که از بیت العدل بجز یک ساختمان چیز دیگری باقی نمانده و آنچه بعنوان بیت العدل که در حقیقت باید از آن به محفل روحانی بین المللی نام برد، باقی مانده بر ضد دیانت بهائی در زیر لوای نادانی مشغول است.

دیدگاهتان را بنویسید