لزوم وجود مبیّن آیات در کلام حضرت عبدالبهاء
عبارت مشهوری در میان تاریخدانان، سیاستمداران و جامعهشناسان وجود دارد که میگوید «تاریخ تکرار میشود». حضرت عبدالبهاء سالها پیش در ضمن بیان مصداقی تاریخی، بر این عبارت مشهور صحّه میگذارند. ایشان آنچه را که بر سر اهل فرقان آمد مثال میزنند تا عبرتی برای اهل بهاء باشد و خطای گذشتگان را تکرار نکنند:
«… این کلمهی کفایت کتاب من دون مبیّن، اصلش از عُمَر است که گفت حسبنا کتاب الله و به چیز دیگر محتاج یعنی مبیّن نیستیم و اساس نزاع و جدال و خصومت و تشتیت و تفریق را گذاشت و عداوت و بغضاء بین دوستان و اصحاب حضرت انداخت.
این کلمه اساس جمیع ظلمها و طغیانها و عصیانها بلکه سبب خونریزیها گشت و چون مطّلع بر حقایق وقایع بعد از حضرت رسول گردید شهادت میدهید که اسّ اساس دین الله از این کلمه بر هم خورد و جنود نفس و هوی هجوم آورد و راسخ در علم معزول و مهمول گشت و هر شخص مجهول و مخمول چون ابوهریره و ابوشعیون معزّز و مقبول گردید …
این کلمه کور فرقان را زیر و زبر نمود و بوستان الهی و جنّت محمّدی را جنگل سباع و ذئاب تیزچنگ کرد. این کلمه هزار و دویست سال به خونریزی غبراء را گلگون و حمرآء نمود. این کلمه صد هزار گلوله گشت و بر سینهی مبارک حضرت اعلی خورد. این کلمه زنجیر شد و در گردن مقدّس جمال قدم افتاد. این کلمه غربت عراق و کربت بلغار و مصیبت سجن اعظم شد …
خلاصه مجتهد زیاد شد و فتاوی بیشمار گشت، غبار کذب و اراجیف بلند شد و نور آفتاب صدق مکدّر گشت اختلاف شدید شد و ائتلاف ناپدید گشت. آراء مختلفه به میان آمد و اختلاف کلمه عیان شد… اگر خلیفهی ثانی اطاعت به راسخ در علم و مبیّن کتاب، حضرت امیر، مینمود و حسبنا کتاب الله بر زبان نمیراند؛ ابداً این فتن و فساد رخ نمینمود و این فتک و هتک به میان نمیآمد و سیهزار مجتهد در مقابل راسخ در علم به منازعه و محاجّه بر نمیخاست چه که هر یک از اصحاب رسول خویش را مجتهد مستقل شمرده از آیات و احادیث استنباط احکام و عبادات و اعتقادات مینمود در این میان کسی که مهمول و معزول بود حضرت امیر بود و همچنین ملّا محمّد ممقانی و سایر مجتهدین حسبنا کتاب الله میدانستند و از مبیّن کتاب حضرت اعلی روحی له الفداء خویش را مستغنی میشمردند؛ لهذا به آیهی مبارکهی و لکنّه رسول الله و خاتم النّبیین تشبّث و تمسّک جسته، فتوی بر قتل حضرت اعلی دادند و اگر چنانچه از برای کتاب مبیّنی واجب میدانستند اعتماد بر فهم خویش نمیکردند در حکم قتل تردّد مینمودند. پس معلوم و واضح گشت که جمیع این فساد و فتن و بلایا و محن از عدم اطاعت مبیّن مبین و عبارت حسبنا کتاب الله منبعث گشت.
باری اگر چنانچه کتاب کفایت میکرد مبیّن منصوص چه لزوم و آیهی کتاب اقدس چه لازم. کتاب عهد به جهت چه؟ این آیات که در نزد کلّ احبّاء موجود میخواندند و به موجبش عمل مینمودند. نهایت هر یک از احبّاء مجتهدی میشد و استنباطی میکرد و حکمی مجری میداشت و نهایتش این بود که استنباطها مختلف میگشت کار به مجادله میرسید، مجادله به منازعه منجر میشد و منازعه به مقاتله میانجامید و عاقبت صدهزار خون ریخته میشد چیز دیگر نمیشد.»
(منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد چهارم، صفحات ۲۶۴ تا ۲۶۸ (لوح هزار بیت)
در این عبارات، مرکز میثاق به شخصی اشاره میکنند که وظیفهی او تفسیر و تبیین آیات الهی است و این کار بر عهدهی عموم جامعه گذاشته نشده است که این جایگاه در نظم بدیع حضرت بهاءالله موجود است؛ امّا اگر این مبیّن آیات از این نظم حذف شود، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ بدون شک او تنها شخصی است که صلاحیّت دارد تا آیات الهی را تبیین نماید و در غیاب این چنین شخصیّتی، فضا برای اظهارنظرهای شخصی، مغرضانه یا غلط باز شده و هر کسی به خود اجازه میدهد تا نظر شخصی خویش را بهعنوان منظور صاحب نصوص بر جامعه امر غالب سازد. از آنجا که حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء با تیزبینی و دقّتنظر خود این موضوع را پیشبینی کرده بودند، به جهت رفع تشتّت و اختلاف از میان احبّای الهی، همواره احبّا را از تفسیر نصوص منع نموده و همگان را به مبیّن منصوص ارجاع میدادند. همانطور که در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء میخوانیم: مبیّن منصوص آیات الله تنها، شخص ولیّ امرالله است که لازم است همواره حضور داشته باشد تا از اختلافات جلوگیری کند.
(بیشتر…)