چندین ماه پس از انتشار مقالهی «بیت العدل حیفا فاقد مشروعیّت قانونی است» در وبگاه عهد و میثاق، یكی از کاربران با ارسال نظر مفصّلی ذیل این مقاله، انتقادات و پرسشهای متعدّدی را بر مقالهی یاد شده وارد نمودند؛ ضمن تشكّر از این دوست گرامی، از آنجا که اطّلاع از مفاد این نظرات، انتقادات و پرسشها و همچنین پاسخهای اجمالی آن میتواند برای سایر همراهان عهد و میثاق مفید باشد؛ وبگاه عهد و میثاق بر آن شد که به جای انتشار نظر ایشان ذیل مقالهی مذکور و در بخش نظرات کاربران، آن را همراه با پاسخی كوتاه به پرسشها و انتقادات این دوست گرامی و به انضمام متن کامل نظر و پرسشهای ارسالی ایشان، در یک یادداشت مستقل، به شما عزیزان و همراهان همیشگی وبگاه تقدیم نماید، پس با ما همراه باشید:
دوست عزیز؛
با تحیّت و احترام؛
با تشکّر از نظرات و پرسشهای ارسالی شما به وبگاه عهد و میثاق، از اینکه جنابعالی دیانت بهائی را بهعنوان آیین خود پذیرفتهاید خوشحالیم، امید است با تحرّی حقیقت و مطالعه و تعمّق در آثار و نصوص مقدّسهی امری، با آموزههای دیانت بهائی بیشتر آشنا شوید.
قبل از پاسخ به پرسشهای شما لازم میدانیم، مقدمهای را خدمتتان عرض نماییم.
بر طبق نصوص و آموزههای بهائی، دیانت بهائی بر دو رکن اساسی، یعنی مؤسّسهی ولایت امر و بیت العدل اعظم استوار است که هر یک وظایف خاصّ خود را به عهده دارند. شوقی ربّانی در کتاب دور بهائی میفرمایند:
«هر گاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهاءالله منتزع شود، اساس این نظم متزلزل و الی الابد محروم از اصل توارثی میگردد … بدون این مؤسّسه، وحدت امرالله در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطهی فیضی که بر عواقب امور در طیّ دهور احاطه دارد بالمرّه بینصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظایف تقنینیّه منتخبین ضروری است، سلب شود و چنانچه بیت العدل اعظم که اساساً اهمّیّتش از ولایت امر کمتر نیست از آن منتزع گردد؛ نظم بدیع حضرت بهاءالله از جریان بازمانده و دیگر نمیتواند حدود و احکام غیر منصوصه تشریعی و ادارهی امرالله را که شارع اعظم متعمّداً در کتاب اقدس نازل نفرموده تکمیل نماید.»
(دور بهائی، ص ۷۷)
ملاحظه میفرمایید که بدون وجود مؤسّسهی ولایت امرالله و ولیّ امر، بیت العدل به تنهایی قادر به ادامهی کار وظیفهی تقنینی (قانونگذاری) خود نخواهد بود. در حال حاضر بیت العدل فعلی ادّعا دارد که ولیّ امری در کار نیست و كلیّهی اختیارات ولیّ امر به بیت العدل منتقل گردیده است. این حرف صحیح نیست و بیت العدل بهدلیل عدم حضور ولیّ امر در آن از مشروعیّت لازم برخوردار نیست.
با بیان مقدمه یاد شده ذیلاً به صورت اختصار پاسخهایی مختصر به پرسشهای شما را خدمتتان ارائه خواهیم داد:
- خلاصهی پرسش اوّل این بود که اگر قرار باشد شخصی به صورت انتصابی بر جهان بهائی حاکم و ناظر باشد، من به چنین مسألهای اعتقاد ندارم.
در پاسخ باید بگوییم در دیانت بهائی معمولاً جانشینان به طریقهی انتصابی تعیین گردیدهاند؛ حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء را به جانشینی انتصاب و حضرت عبدالبهاء هم حضرت شوقی ربّانی را به جانشینی منصوب کردند و حضرت شوقی ربّانی نیز جناب میسن ریمی را؛ بنابراین نفس انتصاب یک نفر منعی نخواهد داشت، مضافاً به اینکه بهائیان حقیقی اعتقاد ندارند که فقط ولیّامر به تنهایی باید جامعه را اداره کند و رهبر جامعه باشد، بلکه معتقدند ولیّ امرالله بر طبق نصوص باید همواره در کنار بیتالعدل حاضر باشد و بدون حضور او بیت العدل از جامعیّت لازم برخوردار نبوده و مشروعیّت ندارد.
- برداشتی که جنابعالی از ولایت الاهیّه دارید و آنرا منحصر در حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء دانستید، صحیح نیست. آنجا كه مرقوم فرمودهاید: «از دیدگاه من حضرت بهاءالله و مبیّن آثار ایشان، یعنی حضرت عبدالبهاء، یک ستون این دیانت و حضرت شوقی افندی و بیت العدل ستون دیگر این دیانت هستند.»
این برداشت را جامعهی بهائی پیرو بیت العدل حیفا نیز در حال حاضر قبول ندارد.
در ضمن همانطور که عرض شد ولیّ امرالله یعنی شوقی ربّانی یا هریک از جانشینان ایشان و بیت العدل، حالت مکمّل یكدیگر را دارند و هر یک، وظایف خاصّ خود را به اجرا در میآورد.
این دو مؤسّسه با یکدیگر متناقض نیستند و به هیچ وجه وجود یکی از آنها از اهمّیّت دیگری نمیکاهد.
شوقی ربّانی در فرازی از كتاب دور بهائی میفرمایند:
«چون این دو مؤسّسه لاینفصم مُتّفقاً به اجرای وظایف پردازند، امور تمشیّت پذیرد و اقدامات جامعه مرتبط گردد و مصالح امراللّه ترویج یابد و قوانینش تنفیذ شود و تشکیلات تابعهاش حمایت گردد؛ هر یک منفرداً در حدود اختیارات معیّنهی وظایف خود را انجام میدهد.»
(دور بهائی، ص ۷۶)
بنابراین نقش ولی امرالله بسیار جدّی است و وجود ولیّ امر هیچگاه از اهمّیّت جایگاه بیت العدل نمیکاهد، بلکه مکمّل آن به شمار میرود.
- در پاسخ به پرسش بعدی شما که مرقوم فرمودهاید: «چرا جناب شوقی با اینكه خودشان حضور داشتند، بر تشکیل بیت العدل همّت گماردند و جواب آن را این دانستید که شوقی ربّانی بیت العدل را برای بعد از خود پایهریزی کردند.» نیز باید عرض کنیم:
تشکیل بیت العدل عمومی از جملهی دستورات حضرت عبدالبهاء بود و جناب شوقی نیز بر اساس این دستور، بر تشکیل بیت العدل اعظم تأكید داشتند. در زمان شوقی ربّانی چون هنوز تعداد محافل ملّی در دنیا به حدّ نصاب لازم نرسیده بود، ایشان اقدام به تشکیل بیت العدل نفرمودند؛ زیرا وقتی یک مجمع جهانی مدّ نظر باشد، باید تعداد زیادی در تشکیل آن سهیم باشند. در زمان حضرت شوقی تعداد محافل ملّی ۱۲ عدد بود و با این تعداد نمیشد انتخابات عمومی صورت پذیرد؛ بنابراین تشکیل آن به آینده موکول شد، این آینده میتوانست در زمان ایشان باشد یا در زمان ولیّ امر بعدی، بنابراین استدلال جنابعالی در این مورد از قوّت لازم برخوردار نیست.
- در بخش بعدی نظرات خود با تعجّب پرسش فرمودهاید: «چطور شما قبول دارید که ۹ عضو بیت العدل انسانهای غیر معصوم و خطاکار هستند؛ امّا یک باره به یک شخص به عنوان ولیّ امرالله که میرسید ایشان را به تنهایی معصوم و مصون از خطا و باعث مصونیّت از خطای بیت العدل میشناسید؟»
در جواب باید عرض کنیم: از نظر ریاضی عدد صفر، وقتی ارزش مییابد که در جلوی آن عدد دیگری قرار گیرد. ۹ صفر در کنار هم زمانی ارزش مییابند که عدد ۱ یا عدد دیگری در جلوی آن قرار گیرد؛ ولیّ امرالله در کنار بیت العدل نقش عدد ۱ در ریاضیات را دارد و اگر او نباشد بیت العدل ارزشی نخواهد داشت.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای مبارکه میفرمایند:
«… حصن متین امرالله با اطاعت من هو ولی امرالله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت العدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولیّ امرالله داشته باشند؛ اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود، مخالفت با حق کرده است و سبب تشتّت امرالله شود.»
(الواح وصایا، ص ۱۱)
ملاحظه میفرمایید که ولیّ امرالله جایگاه ویژهای دارد و یک انسان معمولی نیست و نقش یک را در مقابل صفرهای متعدّد دارد. انتصاب ولیّ امرالله از سوی حضرت عبدالبهاء است و انتصابی الاهی است در حالی که انتخاب اعضای بیت العدل از سوی احبّاء است. به نظر شما جایگاه کسی که خداوند وی را منصوب کرده است با جایگاه کسی که مردم تعیین میکنند برابر است؟!
بر اساس فرمودهی حضرت عبدالبهاء ولیّ امرالله رئیس دائمی بیت العدل و عضو ممتاز و اعظم بیت العدل هستند و اگر در بیتالعدل حاضر نشود نایب و وکیلی تعیین فرماید و اگر عضوی از اعضای بیت العدل گناهی ارتکاب نماید، ولیّ امر صلاحیّت اخراج او را دارد. (الواح وصایا، ص ۱۵)
اگر بیت العدل تصمیمی بگیرد که وجداناً مباین با روح آیات باشد، ولیّ امر باید دستور به تجدید آن بدهد.
(دور بهائی، ص ۸۰)
- در بخش بعدی پرسیدهاید: «شما تشکیک کردید که جناب شوقی افندی وصیّت نامهای دارد که احتمالاً در دست کسانی افتاده و از بین رفته است؛ چرا حضرت شوقی ربّانی تدبیری برای حفظ وصیّتنامهی خود به کار نبسته. من فکر میکنم وصیّتنامه یک نوشته بر روی کاغذ نیست که قابل انهدام باشد، وصیّت ایشان توجّه به بیت العدل است که غیر قابل انهدام میباشد.»
پاسخ اینکه، حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای مبارکه دستور دادند که ولیّ امر در زمان حیات خود باید جانشین بعد از خودش را تعیین نماید تا احبّاء بعد از ایشان به ضلالت نیفتند. دو فرض در اینجا قابل تصوّر است:
فرض اوّل اینکه شوقی ربّانی برخلاف وصیّت حضرت عبدالبهاء جانشینی برای خود تعیین نکردند و به دستور حضرت عبدالبهاء بیتوجّهی نمودند. این فرض نمیتواند عقلاً و منطقاً قابل قبول باشد؛ زیرا عملكرد حضرت شوقی ربّانی کاملاً بر اساس نظرات و خواستههای حضرت عبدالبهاء به اجرا در میآمد.
فرض دوم اینکه از حضرت شوقی ربّانی وصیّتنامهای باقی باشد و افرادی که منافع مادّی داشتهاند، آن را پنهان کرده و یا از بین برده باشند. این مسأله در ادیان قبل نیز سابقه داشته است؛ بنابر این مسألهی عجیبی نیست.
با شما كاملاً موافق هستیم که وصیّت نامه الزاماً نوشتن مطلبی بر روی کاغذ نیست؛ بنابر این ما نباید به دنبال کاغذ بگردیم؛ بلکه باید ببینیم عمل حضرت شوقی ربّانی در زمان حیات چگونه بوده است. به نظر شما با توجّه به جایگاه مهمّی که ولیّ امر در دیانت بهائی دارد، آیا منطقاً ممکن است که شوقی ربّانی نه به شکل مکتوب و نه به صورت صریح و نه به طور ضمنی برای خود جانشینی معرفی ننموده و با این سهلانگاری یکی از ارکان دیانت بهائی را متزلزل نماید؟!
واقعیّت این است که شوقی ربّانی در عمل و در جایگاههای مختلف و موارد متعدّد از جناب میسن ریمی تجلیل نمودهاند و مسؤولیّتهای مهمّی از جمله ریاست شورای بینالمللی بهائی را به ایشان سپردهاند و به طور ضمنی جانشینی ایشان را تأیید نمودهاند.
- پرسش بعدی شما این بود که: «شما ۹ نفر عضو بیت العدل را که از طرف مردم تعیین و ملهم به الهامات الهی هستند قبول ندارید ولی می خواهید یک نفر را که ولی امر باشد به جامعه بهائی تحمیل کنید.»
این طبیعی است که جنابعالی بهعنوان فردی تازه تصدیق با نصوص بهائی آشنایی کامل نداشته باشید و حق دارید که خیلی از مسائل را مورد سوأل قرار دهید. همانطور که پیشتر توضیح داده شد، بیت العدل زمانی از مشروعیّت لازم برخوردار است که ولیّ امر در رأس آن باشد. این گفتهی ما نیست، فرمایش حضرت عبدالبهاء است که شما به ایشان ایمان دارید!
انتخاب رهبر و پادشاه از سوی مردم صرفنظر از ترفندهایی که دارد، همیشه به صورت صحیح صورت نمیگیرد؛ چه بسیار رهبران ظالم در دنیا بر سر کار آمدهاند که به انتخاب مردمشان تعیین شدهاند؛ بنابراین رأی مردم هر چند از بُعد دموکراسی اهمّیّت فراوان دارد، ولی در ادیان الاهی خیلی معتبر نیست، مشروعیّت بیت العدل به وجود ولیّ امر است و بدون ولیّ امر، كارهای بیت العدل ناقص است.
- آنجا که مرقوم فرمودهاید: «مهم بودن ولی امر از کجا تعیین شده است؟ و از کجا مشروعیت بیت العدل را موکول به شخص می دانید؟»
در جواب، شما را به الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، صفحهی ۱۱ ارجاع میدهیم؛ آنجا که فرمودهاند:
«اعضای بیت العدل باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولیّ امرالله داشته باشند. اگر چنانچه شخصی مخالفت نمود، مخالفت به حق کرده و سبب تشتیت امرالله شود.»
در عبارت فوق به روشنی مقام ولیّ امرالله مشخص شده و عصمت او مشهود است؛ زیرا بیت العدل موظّف به اطاعت از او شده است.
برای روشنتر شدن مطلب، لطفاً به کتاب نظر اجمالی در دیانت بهائی، تألیف احمد یزدانی، چاپ ۱۰۷ بدیع، صفحات ۶۵ به بعد و كتاب دور بهائی (وصیّتنامه شوقی ربّانی) صفحات ۷۶ به بعد مراجعه فرمایید.
- پرسش بعدی شما این بود که ولیّ امرالله یک نفر است؛ شما چطور ولیّ امرالله را به چندین نفر اطلاق میکنید؟
جواب اینکه، در دیانت بهائی ولیّ امرالله و جانشینان مظاهر ظهور در یک نفر خلاصه نمیگردد. حضرت عبدالبهاء در کتاب مفاوضات، استقرار ولیّ امرهای متعدّد را مطرح فرمودهاند؛ همچنین در الواح وصایا میفرمایند:
«ای احبّای الاهی باید ولیّ امر در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید.»
شوقی ربّانی نیز در کتاب دور بهائی به ولیّ امرهای مکرّر یکی بعد از دیگری اشاره دارند و در صفحهی ۸۲ این كتاب میفرمایند:
«ولیّ امر حاضر و ولاة امر در مستقبل ایّام باید به اقوال و اعمال خود کاملاً …»
با توضیحات یاد شده باید گفت كه حضرت شوقی ربّانی ولیّ امر اوّل دیانت بهائی هستند و بر طبق نصوص لازم است تا ولیّامرهای متعدّدی در طول زمان به این سمت منصوب گردند؛ لهذا ادّعای خاتمهی سلسلهی ولات امر به وجود مقدّس حضرت شوقی ربّانی، خطایی آشکار و مخالف نصوص بهائی است.
- پرسش فرمودهاید: «من به دیانتی اعتقاد پیدا کردم که در آن دین مطابق علم و عقل باشد و تحری حقیقت باشد و در آن عالم و مرجع تقلیدی که بالا بنشیند و برای دیگران تعیین تکلیف کند وجود نداشته باشد. با تعریفی که شما از ولی امر دارید که می تواند به شخصه افراد منتخب بهائیان را با یک اشاره یك انگشت حذف کند، تمام این معانی از بین میرود.»
پاسخ اینکه، اوّلاً قرار نیست ولیّ امرالله با یک اشاره انگشت منتخبین بهائی را حذف کند، بلکه همانطور که اشاره شد ولیّامر مکمّل و در کنار بیت العدل خواهد بود و نقش ناظر و معین را برای بیت العدل خواهد داشت. از آنجا كه حضرت عبدالبهاء فرمودهاند ولیّ امر باید برای همیشه در رأس بیت العدل باشد، بهطور طبیعی، نبودن او میتواند در ارکان بیت العدل ایجاد خلل نماید. اگر شما بگویید من در شرکتی سرمایهگذاری میکنم که مثلاً فلان شخص مدیر عامل آن باشد، آیا درخواست شما با علم و عقل مخالف است؟ اگر شخصی بگوید من بیت العدلی را قبول دارم که ولیّ امرالله در رأس آن باشد، این حرف از نظر علم و منطق نادرست است؟!
دوم اینکه، وجود ولیّ امر در رأس بیت العدل دستور دیانت و فرمایش حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی است، آیا اطاعت از دستورات ذوات مقدّسهی امر الاهی، نوعی تقلید محسوب میگردد؟!
جمال مبارک به عنوان مظهر الاهی در رأس دیانت بهائی قرار دارد و اطاعت از ایشان بر همگان فرض است؛ آیا این اطاعت به معنای تقلید از عالم و مرجع تقلید است؟! ولیّ امر نیز به عنوان جانشین حضرت بهاءالله همین جایگاه را خواهد داشت؛ لذا اطاعت از او نه تنها عیبی ندارد، بلکه ضروری نیز تلقّی میگردد.
سوم اینکه، شما كه اطاعت از ولیّ امرالله و قدرت مطلقهی او را خلاف علم و عقل میدانید چطور میتوانید قبول كنید كه بیتالعدل كنونی به عنوان قدرتی بیهمتا به تنهایی در رأس امور قرار گیرد و بدون حضور هیچ ناظر و فرد آشنا به نصوص برای سایرین تعیین تكلیف نماید و یکجا در رأس سه قوهی مقنّنه، اجرائیّه و قضائیّه قرارگیرد. آیا به نظر شما بیت العدل فعلی، همان آیت الله و مرجع تقلید خودخوانده نیست که همه باید از او اطاعت نمایند؟! و آیا حرکت و مدیریت بیت العدل کنونی بدون حضور ولیّ امر، میتواند مشروعیّت داشته باشد؟!
در پایان از حسن توجّه جنابعالی و از اینکه ما را مورد پرسش و مشورت قرار دادهاید، كمال امتنان و تشكّر را داریم و امیدواریم جنابعالی كه متحرّی حقیقت هستید در خصوص پاسخهای ذکر شده با دیگران به بحث و گفتگو بنشینید و در نهایت اقوال مختلف را با نصوص امری و بیانات طلعات مقدّسه بسنجید و راهی را انتخاب كنید كه مورد نظر دیانت بهائی و مورد تأیید جمال مبارک باشد.
با اشتیاق در انتظار تماسهای بعدی شما هستیم.
موفّق باشید
وبگاه عهد و میثاق
متن کامل نظر و پرسشها
دوست گرامی من یک بهائی هستم که بعد از تحقیق و به تازگی به این دیانت مشرف شده ام لذا فکر میکنم با این دیدگاه قبول بفرمایید که هیچگونه تعصبی نسبت به هیچ موضوع خاصی در دیانت بهائی ندارم اما آنچه در این مقاله خواندم و دیدم برای من قابل قبول نیست که ذیلا دلایلم را عنوان خواهم کرد .
اولا که اگر چنین بود و شخصی و یا فردی به صورت انتسابی قرار بود بر جهان بهائی که الگویی از جامعه جهانی است حاکم و ناظر باشد آن هم بدون وجود هیچ گونه نص صریح با واسطه و یا بدون واسطه از طرف حضرت بهاء الله ..من اصلا به چنین نظمی اعتقاد پیدا نمیکردم .
من به حضرت عبدالبهاء ایمان دارم زیرا به صورت مشخص و طبق وصیت حضرت بهاء الله ایشان جانشین حضرت بهاء الله هستند و همینطور به جانشینی حضرت ولی امرالله ( شوقی افندی ) معتقد هستم زیرا وصیت صریح حضرت عبدالبهاء است و حتی به بیت العدل معتقد هستم زیرا وصیت حضرت بهاء الله است .. اما شما یک بیان از حضرت شوقی افندی آوردید و آن را دلیل بر این قرار دادید که یک شخص باید همیشه به عنوان رهبر جهان بهائی و با عنوان ولی امرالله وجود داشته باشد .
بنده از این نص برداشتی که شما دارید را ندارم و برداشت من این است که منظور از ولایت الهی مشخصا حضرت بهاء الله است . یعنی این نظم و این دیانت بر دو پایه استوار است . یکی مبین و روشنگر و چراغ هدایت خداوند که همانا حضرت بهاء الله است که ستون اصلی این دیانت است و دیگری بیت العدل است که ستونی دیگر برای ادامه این امر الهی است .. از دیدگاه من ( این دیدگاه کاملا شخصی است ) حضرت بهاء الله و مبین آثار ایشان یعنی حضرت عبدالبهاء یک ستون این دیانت و حضرت شوقی افندی و بیت العدل ستون دیگر این دیانت هستند .
من تعجب میکنم که شما چنان نقشی را برای ولی امرالله متصور شده اید که در صورت وجود چنین نقشی دیگر وجود بیت العدل بی معنا خواهد بود . اگر چنین شخصی و با چنین شرایطی که شما میفرمایید که مصون از اشتباه و خطا باشد و حتی وجودش باعث مصون بودن بیت العدل بشود دیگر چه نیازی به بیت العدل بود ؟
شاید بفرمایید پس چرا جناب شوقی افندی با وجود خودشان برای تشکیل بیت العدل همت گماردند ؟ جواب این هم کاملا مشخص است و آن اینکه حضرت شوقی افندی بیت العدل را برای بعد از خود پایه ریزی کرده اند . و بیت العدل دقیقا همان وصیت نامه ایشان است .
دوست عزیز من از شما تعجب میکنم چطور شما قبول دارید که 9 نفر بیت العدل انسانهای غیر معصوم و خطاکار هستند اما یک باره به یک شخص به عنوان ولی امرالله که میرسید ایشان را نه تنها معصوم و مصون از خطا میدانید که حتی وجودش را باعث مصونیت از خطای بیت العدل میشناسید !!
در دیدگاه بهائی تک تک افراد بیت العدل و به عنوان شخص نمیتوانند معصوم و مصون از خطا باشند و تصمیمات جمعی ایشان ملهم و مصون از خطا گفته شده است . بعد چگونه شما این بار یک نفر را مصون از خطا و معصوم میدانید ؟؟
بنده یک سوال از شما دارم . اولا شما که هیچ وصیت نامه ای از حضرت شوقی افندی برای جانشینی جناب میسون ریمی ندارید و استناد شما به این است که حضرت شوقی افندی ایشان را به سمت ریاست شورای ملی بهائیان منسوب کرده است .بسیار خوب آیا مگر حضرت باب جناب یحیی صبح ازل را به عنوان نماینده خود انتخاب نکردند ؟ آیا این مجوز جانشینی مقام ایشان بود؟
شما تشکیک کرده اید که جناب شوقی افندی وصیت نامه ای دارد که احتمالا در دست کسانی افتاده که این وصیت نامه را به دلیل مغایرت با مطامعشان سر به نیست کرده اند . دوست گرامی شما بفرمایید که اینکه ایشان هیچ تدبیری برای از بین نرفتن وصیت نامه نیندیشیدند چه تفاوتی با ننوشتن دارد ؟ مضاف بر اینکه برداشت این حقیر این است که وصیت نامه تنها یک نوشته بر یک کاغذ که قابل منهدم کردن باشد نیست و وصیت ایشان که برای احباء گذاشتند و غیر قابل انهدام بوده است همانا تشکیل بیت العدل بوده که تمام عمر ایشان به این مهم پرداختند .
من به عنوان یک طالب حقیقت در یک طرف بیت العدلی را میبینم که با انتخاب همه بهائیان و باشرایط خاص انتخابات بهائی یعنی بدون کاندیداتوری و بدون تبلیغ و بدون لابی کردن و حتی بدون مشورت احباء با هم 9 نفر انتخاب میشوند که ملهم بودن تصمیمات آنها هم از سوی پیامبر دیانت تضمین شده و بعد شما آنان را خطاکار و به دنبال مطامع خودشان میدانید . و در یک طرف عده ای را میبینم که اصرار دارند یک نفر را به جامعه بهائی تحمیل کنند و بعد خود را فاقد مطامع مینامند .
شما ملهم بودن بیت العدل را مشروط بر وجود یک شخص میدانید که همین جا دو سوال مهم پیش می آید . اولا ملهم بودن این شخص کجا تضمین شده است ؟؟ دوما در کدام نص و دستور دیانت بهائی شما ملهم بودن بیت العدل را موکول به شخص دیدید ؟ اگر استنادی هست بفرمایید؟
آنچه دیده شده هر لقب و هر عنوان مختص به یک نفر بوده است . مثلا ما پیامبران زیادی داشتیم اما کلیم الله یک نفر بود … روح الله یک نفر بود … خاتم الانبیاء یک نفر بود … بهاء الله یک نفر بود … بسیاری از بزرگان را دیدیم که حقیقتا عبد حضرت بهاء الله بودند اما عبدالبهاء یک نفر بود . حال چگونه شما لقب ولی امر الله را به چندین نفر اطلاق میکنید و آن را ادامه دار میدانید و اگر سخنی در خصوص ولی امرالله یعنی حضرت شوقی افندی گفته شده را به کسان دیگر هم تعمیم میدهید ؟؟
من به دیانتی ایمان آوردم که در آن ترک تقالید بود . در آن مطابقت دین با عقل بود . در آن معنای عالم و مرجع تقلید و کسی که در بالا بنشیند و برای دیگران تعیین تکلیف کند وجود نداشت . و شما با این تعریفی که برای یک شخص به اسم ولی امرالله دارید که حتی میتواند به شخصه منتخب تمام بهائیان را با اشاره انگشتی حذف کند تمام این معانی را از بین میبرید
شاد و سربلند باشید
بنده که از کلمۀ بنده بخاطر خیانت انانکه خود را بندگان آستان مقدس می خواندند شرمگین هستم سوالی از کسانی دارم که خود را بهائی می دانند و جایزه ای هزار دلاری برای کسی که جواب را پیدا کند تعیین کرده ام که به ادرس این شخص ارسال خواهد شد.
لطفا با مراجعه به خطاهای مذکور در بیانات الهی، خطایی را ذکر کنید که این موسسۀ شیطانیه که خود را بیت العدل نامیده است مرتکب ان نشده است؟
لطفا ابتدا خطا را در بیانات مشخص کنید و عین بیان را بیاورید و سپس نشان دهید که این موسسۀ کذبیه که خود را بیت العدل نامیده است مرتکب ان نشده است؟
احتراما در این حاشیه می خواهم جایزه ای دیگر هزار دلاری را تعیین کنم برای کسی که بتواند یک دلیل برای ریاست ایادی بیابد. یا شرعا یا قانونا یاعرفا یا حقوقا یا عقلا یا علما.
اگر دلیل شرعی ندارید دلیل قانونی قابل قبول است و اگر دلیل قانونی ندارید دلیل عرفی قابل قبول است و اگر دلیل عرفی ندارید دلیل حقوقی قابل قبول است و اگر دلیل حقوقی ندارید دلیل عقلی قابل قبول است و اگر دلیل عقلی ندارید دلیل علمی قابل قبول است.
ایا حضرت بهاء الله شما را از پیش انذار نفرمود به عذاب فتنه ای عظیم؟ عظیم تر این فتنه چه فتنه ای.
باری همواره فتنه های بزرگ از فتانه های بزرگ سرچشمه گرفته است چنانکه عایشه بر علیه ولایت علی علیه السلام قیام کرد و صفورا بر علیه جانشین موسی یعنی یوشع. و ایا به یاد نمی اورید بعد از صعود حضرت سلیمان چه شد؟ جانشین سلیمان که کسی نبود جز آصف ابن برخیا. او را کنار زدند و مجلسی شورایی مانند بیت عدل جعلی کنونی تاسیس شد تا سران ان قوم در ان مجلس بر ان قوم حکم کنند.
البته مرا اذنی برای هدایت کسی نیست بلکه خود محتاج هدایت. این کلمات نقل قولی است که هر کسی می تواند ان را در اینترنت جستجو کند.
ارجمند عزیز، الله ابهی
در رابطه با موضوعی که در مورد جایگاه ایادیان امر مطرح کردید، آماده هستم با شما گفتگویی داشته باشم، لطفا با من تماس بگیرید.
Kaveh.mahjour@gmx.net
چرا در همین جا صحبت نکنیم؟ اگر دربارۀ امرالله است مخفی کاری کار درستی نیست. این مخفی کاری از زمان بیت العدل جعلی اغاز شده است و الا امرالله را پوشش فساد حکمت نیست چرا که خیانت است به ملت. مرد و مردانه بیایید و اینجا گفتگو کنیم مگر اینکه امری باشد که گفتن ان ضرری برای کسی من غیر حق باشد و الا اگر کسی خیانت کرده باید جزای اش را هم ببیند البته العفو من الله یعفو من یشاء و یجزی من یشاء.
من به این اقا به ایمیلی هم که گذاشته اند ایمیل دادم. ایشان به ایمیلی که گذاشته اند نیز جوابی ندادند. احتمالا از طرف کادر جاسوسی بیت العدل جعلی رد یابی شده است و او را مانند دیگر احباء پیرو بیت عدل جعلی تحدید کرده اند. این حدس من است و حدس مطابق واقعی است و الا پیشنهاد ازاو و گریز از او!
دوستان محترم. من از طرف این شخص یعنی کاوه مهجور، ایمیلی دریافت کردم که مرا به تحری حقیقت دعوت کرده بود. با شناختی که از این طایفه داشتم لحن کلام را اندکی تغییر دادم تا مبادا سوء نیتی باشد. ایشان تحری حقیقت را اینگونه می کنند که فقط می گویند هنگام شنیدن، شخصی وجود ندارد که! کل انسانیت را به این موسسۀ کاذب فروخته اند. نام انها را می پرسی می گویند که ببینند بیت عدل اشان صلاح می داند که نام اشان بگویند یا نه. وژدان را خیلی وقت است در طبق اخلاص قرار داده و تقدیم بیت عدل کاذب اشان کرده اند. ایشان به من در ایمیل بیاناتی از بیت عدل اشان در تمجید ایادی امرالله و مقامات علیای انها نوشته اند و در واقع می خواسته اند مرا به بیت عدل دعوت کنند. به او گفتم که اقای عزیز شمابه این مکتوبی که برای من ارسال کرده ای ایمان داری؟ اگر ثابت کردم که کلمات شما مخالف بیانات الهی است حاضر می شوی دست از شیطان برداری؟ حتی به او گفتم که برو با صاحب ات ( بیت عدل) کلمات خود را چک کن که فردا نیایی بگویی اشتباه تو بوده و نه اشتباه بیت عدل. بعد دیگر تحری حقیقت را رها کرد و رفت. من این نتیجه را گرفتم که این اقا فکر می کرده که من شکار خوبی هستم.
بی خبر از اینکه من برای تور او بسیار بزرگ هستم و او برای تور من بسیار کوچک. بهاییانی که مرا می شناسند وقتی اسم مرا می شنوند پنبه بر گوش می گذارند تا مبادا ایجاد شک در ایمان انها در بیت عدل اشان کنم. اصلا رفتار اینها شگرف عالم است. عالم وجود انگشت بر حیرت دارد. من زمانی مهمان یکی از اینها بودم که در مهرشهر کرج زندگی می کند. هنگام مهمانی به او مقداری از بیانات را خواندم و او به من گفت که خیلی تحمل می کند که مطابق تعالیم بیت عدل مرا همان لحظه از خانه بیرون نمی کند. اینها اصلا خودشان نیستند که. جبه ای است تو خالی که ناموس و وژدان و شرف و عقل و مغز را بیت عدل جعلی با یک کلمۀ بیت عدل مصون از خطاست ربوده است درست مانند قوم اسلام که ملاها با کلمه ی لایقبل غیر الاسلام دینا هزار و دویصد سال بیش است که ایمان انها را دزدیده اند. حالا انها خوب است فقط ایمان را دزدیده اند. اینجا عقل و ناموس را ربوده اند. نمونه اش زنانی که از شوهراان خود بواسطۀ تحدید بیت عدل طلاق گرفته اند و گاها اصلا فرار کرده اند و شوهر خویش را به دلیل شک به بیت عدل ترک کرده اند.
اصلا دقیقا مظهر بیان مبارک حضرت بهاء الله هستند که احباء را که در ظل امر هستند را انذار می کند به عذاب عظیم فتنه ای بزرگ.
به هر حال من مدتی دیگر نیز منتظر این شخص یعنی کاوه مهجور می مانم و اگر بر قرار خود بر تحری حقیقت ثابت نبود. می خواهم بیان او را که دربارۀ ایادی امر برای من ارسال کرده اند در اینجا قرار دهم و نشان دهم که چگونه این اشخاص با این کلمات قصد فریب دیگران را دارند. ادعای تحری حقیقت می کنند و زمانی که می بینند طرف خیلی تیز تر از ان است که در دام بیفتد معرکه را ترک می کنند. اصلا این ترفند ها ترفند های بی شرمانه ای است که اولین بار از این طایفه مشاهده می شود و ماقبل نبوده است. من می خواهم صراحت مخالفت صحبت های این شخص ( کاوه مهجور ) را با بیانات الهی نشان دهم تا ببینید این طایفه گوی سبقت را از شمر و یحیی ازل ربوده اند. به قول مبارک حضرت بهاء الله که انسان متحیر که چه گوید و چه عرض نمیاد و .. و به چه سیاستی با اینها وارد شود. معلوم نیست جاسوس کدام کشور هستند و از اشرار کدام ملت وقبیله. چیزی که معلوم است اینها دانسته شرارت می کنند و الا انسان مگر می شود این اندازه بی شعور که شعور خود را به موسسه ای بفروشد و خود را از عقل فارق مشاهده کند.
احباء عزیز. توجه کنید که اشخاصی مانند همین کاوه مهجور که نام او خودش معرف اوست یعنی دور از رحمت الهی. در میان شما می گردند و مواظب هستند که شما حقیقت را در نیابید. خود به چشم خود نگاه کنید. این کاوه مهجور، مرا دعوت به تحری حقیقت می کند و برای من تعدادی سخن کاملا مخالف با تعالیم الهی ارسال می کند. وقتی می بیند که خطای کلام او را فهمیده ام پا به فرار می گذارد. اگر من بینش ضعیفی از تعالیم داشتم و فریب این شخص را می خوردم؟
مانند این شخص تعدادی دیگر هم اجیر شده اند تا در محافل و ضیافت های شما باشند و مواقب و مواظب این باشند که نتوانید حقیقت را دریابید. باور کنید که اینها مدتهاست در محافل و ضیافت ها در نوشیدنی و غذا های شما نوعی ماده ای اضافه می کنند که شدیدا باعث حرفتی می شود از همان موادی که دولت ایران در زندان ها برای مخالفین سیاسی استفاده می کند.
از مصرف موادی که اطمینان ندارید خودداری کنید شاید سلامتی خود را دریابید و اشخاصی مانند این کاوه مهجور را هر جا دیدید او را طرد کنید. به احتمال وقتی مزدور هستند چرا که دانسته و با علم بر این که صحبت های نادرست می کنند در پی جلب اشخاص نادان تر از خود هستند.
الان اگر چنین نیست بیاید و بگوید کجای حرف او اشتباه است؟
ان وقت برای او می گویم.
در پاسخ مطالبی که یکی از بندگان الهی در بالا نسبت به دیدگاه ولایت امر به صورت انتقادی ایراد کرده است احتراما از اساتید محترم اجازه می خواهم پاسخی برای ایشان در اینجا قرار دهم.
پاراگراف به پاراگراف به پاسخ می پردازم که البته لازم است بگویم که مجبور هستم که پاسخ هایی تحت لحاظ زمانی ارائه کنم چرا که هنوز چند صباحی تا زمان فرو ریختن این بیت جعلی مانده است و لذا باید پاسخی در حدی گفت که ایراد التهاب زود هنگام ننماید و اجازه دهیم که نوزاد به صورت طبیعی زایمان کند که در غیر این صورت مدتها پیش چنین موسسه ای کاذب نابود گشته بود و حکمت های دیگری که در این حاشیه نمی گنجد که حتی امتداد رویداد ان تا بینهایت است.
پاراگراف اول که ایشان ایراد فرموده اند:
“دوست گرامی من یک بهائی هستم که بعد از تحقیق و به تازگی به این دیانت مشرف شده ام لذا فکر میکنم با این دیدگاه قبول بفرمایید که هیچگونه تعصبی نسبت به هیچ موضوع خاصی در دیانت بهائی ندارم اما آنچه در این مقاله خواندم و دیدم برای من قابل قبول نیست که ذیلا دلایلم را عنوان خواهم کرد.”
پاسخ به پاراگراف اول:
پاسخ شما نشان می دهد که شما یک بهائی تازه وارد نیستید که تازه به این آیین امده باشید هیچ علائمی در شما بیانگر این قضیه نیست بلکه تمام کلمات شما نشان از یک تعصب دیرینه دارد که منکر ان هستید و می گویید که تعصبی ندارید حال انکه مطابق بیانات الهی تعصب و همیت جاهلیه مگر چیست جز همین رفتار شما در شدت اعتقاد به رای خود چنان که گفته اید که اگر می دانسته اید که مخالف رای شما بوده است به این نظم اعتقادی نمی کرده اید. اهل تحری حقیقت قبل از ورود به بحث، اعتقاد خود را فانی بلکه انرا ابتدا اشتباه در نظر می گیرند مگر اینکه در نهایت خلاف ان ثابت شود. حال انکه تمامی کلام شما بیانگر تعصبی است که کمتر در کسی مشاهده شده است و شما تا جایی پیش رفته اید که گویا خداوند قبل از ارسال مظهر خود بایستی با شما مشورت می کرده اند که چگونه بیاید که شما ان را قبول کنید.
پاراگراف دوم از ایشان که ایراد نموده اند
” اولا که اگر چنین بود و شخصی و یا فردی به صورت انتسابی قرار بود بر جهان بهائی که الگویی از جامعه جهانی است حاکم و ناظر باشد آن هم بدون وجود هیچ گونه نص صریح با واسطه و یا بدون واسطه از طرف حضرت بهاء الله ..من اصلا به چنین نظمی اعتقاد پیدا نمیکردم “.
پاسخ به این پاراگراف:
همین پاراگراف تایید بر تعصب شماست چنان که در بالا ذکر شده است. اول اینکه نصوص مبارکه در خصوص ولایت الهی در ایین بهایی از هر ایین دیگری بسی بیشتر است بلکه رهبران دینی خود شما بارها و بارها این موضوع را اذعان کرده اند چنانکه روحیه خانم شخصا اعتراف علنی بر استمرار ولایت داشته است که دوستان عزیز بیانات مربوطه را برای شما قرار داده اند و می توانید به انها رجوع کنید. پس شما چرا از خطا در گفتار اجتناب نمی کنید؟ این نشان می دهد که شما زمینۀ انحراف را دارید چرا که انحراف از عدم اجتناب از خطا حاصل می شود و این خطای شما خطایی نیست که سهوی باشد بلکه مثل این است که در هوای بارانی قادر به دیدن ابر نیستید. در ثانی سران دینی شما که اکنون در بیت عدل جعلی هستند هممۀ انها سران دینی هستند که خود را در راستای ادیان الهی سالفه می دانند و در تمامی ادیان الهی، ولایت الهی انتصابی بوده است چرا که علم الهی با رای مردمی جمع پذیر نیست. رای مردمی در امور سیاسیه است که بیت عدل وظیفۀ ان را دارد اما تبیین کلام الله چیزی نیست که شما بتوانید در ان رای گیری کنید. لهذا اگر با این قضیه مشکل دارید چرا به بیت عدل جعلی معتقد هستید که انها هم به ادیان الهی پایبندی ظاهری دارند که همه بر پایۀ ولایت انتصابی بوده است. این نیز نشان از تعصب و حمیت جاهلیه دارد که شما خود به چیزی معتقد هستید و ان اعتقاد را برای دیگری قبول ندارید. از طرف دیگر شما به بیت عدل اعتقاد دارید حال انکه بیت عدل توسط ریاست انتصابی ایادی تاسیس شده است و اگر به ریاست انتصابی اعتقاد ندارید چرا به ریاست ایادی و مولود نامشروع او اعتقاد کرده اید. این نشان می دهد که شما سنگ را در چشم خود نمی بینید اما خار را در پای ما که توسط خود شما فرو رفته ایراد می گیرید. اخر مگر انسان در چند جمله تا چه اندازه حرف های اشتباه می زند!!! تبعیت امثال شما از این بیت، خودش نمایش این است که این بیت جعلی است چرا که درخت را به میوه ی ان بشناسند. باور نمی کنید تمام سعی خود را دارم که چیزی نگویم تا شیاطین را از خواب بیدار کنم و الا پاسخی می دادم که انگشت بر دهان حیران شوید اما همین حد کافی است.
پاراگراف سوم و چهارم از ایشان که ایراد نموده اند:
“من به حضرت عبدالبهاء ایمان دارم زیرا به صورت مشخص و طبق وصیت حضرت بهاء الله ایشان جانشین حضرت بهاء الله هستند و همینطور به جانشینی حضرت ولی امرالله ( شوقی افندی ) معتقد هستم زیرا وصیت صریح حضرت عبدالبهاء است و حتی به بیت العدل معتقد هستم زیرا وصیت حضرت بهاء الله است .. اما شما یک بیان از حضرت شوقی افندی آوردید و آن را دلیل بر این قرار دادید که یک شخص باید همیشه به عنوان رهبر جهان بهائی و با عنوان ولی امرالله وجود داشته باشد .
بنده از این نص برداشتی که شما دارید را ندارم و برداشت من این است که منظور از ولایت الهی مشخصا حضرت بهاء الله است . یعنی این نظم و این دیانت بر دو پایه استوار است . یکی مبین و روشنگر و چراغ هدایت خداوند که همانا حضرت بهاء الله است که ستون اصلی این دیانت است و دیگری بیت العدل است که ستونی دیگر برای ادامه این امر الهی است .. از دیدگاه من ( این دیدگاه کاملا شخصی است ) حضرت بهاء الله و مبین آثار ایشان یعنی حضرت عبدالبهاء یک ستون این دیانت و حضرت شوقی افندی و بیت العدل ستون دیگر این دیانت هستند .”
پاسخ:
اخر ما نفهمیدیم شما با انتصاب مشکل دارید یا ندارید یکجا می گویید که اگر می دانسته اید که رهبر دینی انتصابی است به این نظم اعتقاد نمی کردید و یک جا می گویید که به حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی و بیت عدل اعتقاد دارید که انتصاب شده اند! به نظر من این قضیه تناقض است و ابتدا مشکل خود را با خود حل کنید و سپس گفتار کنید. در ثانی هزاران بیان از ضرورت ولایت در سایت های مختلف قرار داده شده است و شما می گویید یک بیان از حضرت شوقی! فقط صدها بیان در همین سایت قابل مشاهده است. ایا این حرف شما بیان تعصب و دروغ نیست؟ از طرفی هی می گویید که برداشت من برداشت من در حالی که می گویید که به حضرت عبدالبهاء اعتقاد دارید حال انکه حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا، اکیدا و شدیدا در خصوص ولایت الهی به کسی حق رای و نظر و برداشت نداده است. ولایت الهی یعین اصل دین عزیز دل ام اگر شما با ولایت الهی مشکل دارید با اصل دین مشکل دارید و بیت عدل جعلی هم خود را یک موسسۀ دینی حساب می کند اگر چه شیطانی است. احتمالا شما راست می گویید که تازه به دیانت بهائی امده اید و حرف های شما انتقال طوطی وار کلام کسانی است که مغز شما را با این حرف ها پر کرده اند چرا که کسی که تازه به دیانت بهائی امده باشد این گونه که شما هستید به شخصیت خودش نمی تواند باشد مگر اینکه طوطی وار انچه به او می گییند بگوید. گفتار شما شبیه کسی است که سال ها در ایین بهائی مار خورده و افعی شده ولی در بعض کلام شما مشاهده می شود که دقیقا مانند کسی هستید که از اساس ایین بهائی خبری ندارد لذا معلوم می شود که این حرف ها حرف های خود شما نیست بلکه حرف هایی است که در مغز شما فرو کرده اند. به عنوان مثال در تایید این موضوع اینکه شما در پاراگراف چهارم به میل شخصی شروع به ستون بندی دین الهی کرده اید انگار خدا بلد نبود است و با جناب عالی باید مشورت می کرده اند. جالب است که که مگر دین الهی ستون هایش مشخص نشده است که شما می ایید و می گویید که به نظر شما ستون های دین الهی باید اینگونه باشد. از طرفی می گویید که پایبند به نصوص مبارکه هستید و از طرفی من دون رجوع به نصوص مبارکه، شروع به ستون بندی دین به صورت شخصی می کنید. عزیز دل ام شما ابتدا این میل شخصی را در خود بکشید سپس به خیمۀ الهی در ایید چه که میل شخصی شما بسیار شدید است تا جایی که تعیین ستون الهی می کنید. اصلا دین برای از بین رفتن این میل و نفس عماره است. شما دینی می خواهید که به میل شما باشد خب میل خود را دین خود کنید. باور کنید از این بهتر است که بازیچۀ دست امتی گمراه شوید. انچه من می گویم ولله به نفع شماست. چرا که انسان گمراه باشد بهتر ازاین است که هم گمراه باشد و هم دیگران را گمراه کند. این دقیقا اقتباس از کلام حضرت بهاء الله است. به هر حال ستون های دین قبلا بیان شده است که اول و اعظم ان ولایت الهی و ثانی و وابسته به ان بیت عدل عمومی تحت ریاست ولی امر است که خو شعبه ای از بیت عدل کلی است که حاوی دو موسسۀ توامان ولایت امر و بیت عدل سیاسی است.
پاراگراف پنجم که ایشان ایراد کرده اند:
” من تعجب میکنم که شما چنان نقشی را برای ولی امرالله متصور شده اید که در صورت وجود چنین نقشی دیگر وجود بیت العدل بی معنا خواهد بود . اگر چنین شخصی و با چنین شرایطی که شما میفرمایید که مصون از اشتباه و خطا باشد و حتی وجودش باعث مصون بودن بیت العدل بشود دیگر چه نیازی به بیت العدل بود ؟”
پاسخ:
اولا اینکه زیاده از حد از کلمۀ “من” استفاده می کنید و این منیت را کنار بگذارید. ثانی اینکه با چنین نقشی را برای ولی امر الله متصور نشده ایم بلکه این نقض به عنایت الهی مطابق نصوص مبارکه به ولی امرالله در هر دینی و نه تنها در این دین تفویض شده است. ایراد داری باید به خدا بگیری. بلکه باور کنید از همین الان می توان ایندۀ تو را دید که هم از دین خارج شده ای و هم با خدا مشکل پیدا کرده ای چرا که ذهن شما مستعد مخالفت با اولیاء الهی است و این قضیه بعدها به خود شما ثابت خواهد شد چرا که شما کسی نیستید که وقتی بفهمید که اشتباه کرده اید برگردید و به اصل شجره رجوع کنید بلکه از ان کاملا جدا شده و به همان میلی شخصی رجوع خواهید کرد. دراین پاراگراف می گویدد که اگر ولی امر باشد بیت عدل بی معنی است. اصلا این نتیجه را چگونه گرفته اید؟ بلکه بر عکس موسسه ولایت وظیفۀ تبیین وتعلیم را دارد و بیت عدل وظیفه ای سیاسی که به اموری مانند زنا و قصاص و امثال ان می پردازد و تعیین حد و حدود با توجه به شرایط زمانی می کند. ولی امر رای اکثریت را مصون از خطا نمی کند بلکه ولی امر در نهایت حق این را دارد که بگوید چه چیزی با نصوص مبارکه در رای گیری سازگار و چه چیزی نه و تصمیم نهایی با بیت عدل است در خصوص امور سیاسی دین و نه تعلیم و تعلم و اصلا بیت عدل حق هیچ گونه رای و نظری در مسائل روحانی ندارد چنانچه ولی امر نیز در مسائل سیاسی دین تنها انه هو المذکر و عصمت موهوبی نیز چیزی نیست که شما فکر می کنید بلکه خاصیتی طبیعی از مشورت است که با اصل مشورت هم ارز است و این نیست که هر مشورتی با تصمیم الهی یکی باشد که اگر این چنین بود که دیگر به قول خود شما مشورت را نیازی نبود. درک شما از عصمت موهوبی محدود به اراجیفی است که این بیت عدل کاذب به شما تعلیم داده ویا ذهن خود شما تصوری از ان می کند. بلکه کسانی که به عصمت موهوبی دانایی خوبی دارند شاید از انگشتان یک دست کمتر باشند که دانایی اینها به گونه ای است که میان خرد و دین تمایزی مشاهده نمی شود که بحث ان در این حاشیه نمی گنجد.
پاراگراف های بعدی شما مطالعه شد و گمان نمی شود که حتی همین بیت عدل کاذب نیز حرف های شما را تصدیق کند و بلکه قویا رد خواهد نمود چرا که گفتار شما کل دین رامنکر است و این قضیه در این مقال مورد سوال نیست.
هنگامی که مطابق پیش گویی ای که برای شما شد کاملا هم از لحاظ روحی که الان هستید و هم از لحاظ ظاهری از دین خارج شدید اگر خواستید دربارۀ حق یا ناحق بودن دین صحبت کنید اساتید مخصوصی هستند که می توانید با انها گفتا کنید.
انچه من می بینم کسی با بینش ما اخر سر به رد خدا نیز خواهد رسید که اصلا شما رسیده اید که رد خدا در حالت بالفعل همان رد ولی امر اوست و هم لایشعرون.
همین مقدار نیز عرض شد تا مگر گمان نکنید که ما جوابی برای شما نداریم. مختصر عرض شد تا از خواب برخیزید و بجای اینکه به خود ببالید بر حال خود بنالید.
گاهی انقدر طرف حرف های بی ربط می زند که انسان تمایلی به پاسخ ندارد اما مختصری عرض شد تا سوء تفاهم نشود.
بنظر میرسد که جناب ارجمند که در ارسال دیدگاه های خود خیلی فعال هستند و بعضاً مطالب با ارزشی نیز مرقوم میدارند بسیار خشمگین و عصبانی تشریف دارند البته دلیل آن شخصی و بخود ایشان مربوط است همچنین هر عقیده و مرامی که دارند.
خواهش بنده از ایشان اینست که سعی بفرمایند که بر این خشم خود فائق آیند و از ایراد اتهامات چه به بهائیان پیرو بیت بدلی چه بر دولت یا افراد خود داری نمایند. بهائیان حقیقی از دستور حضرت عبدالابهاء پیروی مینمایند که میفرمایند:
“ای اهل عالم طلوع شمس حقيقت محض نورانيّت عالم است و ظهور رحمانيّت در انجمن بنی آدم نتيجه و ثمر مشکور و سنوحات مقدّسه هر فيض موفور رحمت صرف است و موهبت بحت و نورانيّت جهان و جهانيان ائتلاف و التيام است و محبّت و ارتباط بلکه رحمانيّت و يگانگی و ازاله بيگانگی و وحدت با جميع من علی الأرض در نهايت آزادگی و فرزانگی جمال مبارک ميفرمايد همه بار يکداريد و برگ يکشاخسار عالم وجود را بيک شجر و جميع نفوس بمنزله اوراق و ازهار و اثمار تشبيه فرمودند لهذا بايد جميع شاخه و برگ و شکوفه و ثمر در نهايت طراوت باشند و حصول اين لطافت و حلاوت منوط بارتباط و الفت است پس بايد يکديگر را در نهايت قوّت نگهداری نمايند و حيات جاودانی طلبند پس احبّای الهی بايد در عالم وجود رحمت ربّ ودود گردند و موهبت مليک غيب و شهود نظر را پاک نمايند و نوع بشر را برگ و شکوفه و ثمر شجر ايجاد مشاهده کنند هميشه باين فکر باشند که خيری بنفسی رسانند و محبّت و رعايتی و مودّت و اعانتی بنفسی نمايند دشمنی نبينند و بدخواهی نشمرند جميع من علی الارض را دوست انگارند و اغيار را يار دانند و بيگانه را آشنا شمرند و بقيدی مقيّد نباشند بلکه از هر بندی آزاد گردند اليوم مقرّب درگاه کبريا نفسی است که جام وفا بخشد و اعدا را درّ عطا مبذول دارد حتّی ستمگر بيچاره را دستگير شود و هر خصم لدود را يار ودود اينست وصايای جمال مبارک اينست نصايح اسم اعظم * ای ياران عزيز جهان در جنگ و جدالست و نوع انسان در نهايت خصومت و وبال ظلمت جفا احاطه نموده و نورانيت وفا پنهان گشته جميع ملل و اقوام عالم چنگ تيز نموده و با يکديگر جنگ و ستيز مينمايند بنيان بشر است که زير و زبر است هزاران خانمانست که بيسر و سامانست در هر سالی هزاران هزار نفوس در ميدان حرب و جدال آغشته بخاک و خونست و خيمه سعادت و حيات منکوس و سرنگون سروران سرداری نمايند و بخونريزی افتخار کنند و بفتنه انگيزی مباهات نمايند يکی گويد که من شمشير بر رقاب امتی آختم و ديگری گويد مملکتی با خاک يکسان ساختم و يکی گويد من بنياد دولتی برانداختم اينست مدار فخر و مباهات بين نوع بشر در جميع جهات دوستی و راستی مذموم و آشتی و حق پرستی مقدوح منادی صلح و صلاح و محبّت و سلام آيين جمال مبارکست که در قطب امکان خيمه زده و اقوام را دعوت مينمايد پس ای ياران الهی قدر اين آئين نازنين بدانيد و بموجب آن حرکت و سلوک فرمائيد و سبيل مستقيم و منهج قويم پيمائيد و بخلق بنمائيد آهنگ ملکوت بلند کنيد و تعاليم و وصايای ربّ ودود منتشر نمائيد تا جهان جهان ديگر شود و عالم ظلمانی منوّر گردد و جسد مرده خلق حيات تازه جويد هر نفسی بنفس رحمانی حيات ابديّه طلبد اين زندگانی عالم فانی در اندک زمانی منتهی گردد و اين عزّت و ثروت و راحت و خوشی خاکدانی عنقريب زائل و فانی شود خلق را بخدا بخوانيد و نفوس را بروش و سلوک ملأ اعلی دعوت کنيد يتيمان را پدر مهربان گرديد و بيچارگانرا ملجأ و پناه شويد فقيرانرا کنز غنا گرديد و مريضانرا درمان و شفا معين هر مظلومی باشيد و مجير هر محروم در فکر آن باشيد که خدمت بهر نفسی از نوع بشر نمائيد و باعراض و انکار و استکبار و ظلم و عدوان اهميّت ندهيد و اعتنا نکنيد بالعکس معامله نمائيد و بحقيقت مهربان باشيد نه بظاهرو صورت هر نفسی از احبّای الهی بايد فکر را در اين حصر نمايد که رحمت پروردگار باشد و موهبت آمرزگار بهر نفسی برسد خيری بنمايد و نفعی برساند و سبب تحسين اخلاق گردد و تعديل افکار تا نور هدايت تابد و موهبت حضرت رحمانی احاطه نمايد محبّت نور است در هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر کاشانه لانه نمايد ای احبّای الهی همّتی بنمائيد که اين ظلمت بکلّی زائل گردد تا سرّ پنهان آشکار شود و حقائق اشياء مشهود و عيان گردد.” (منتخبات مکاتیب جلد 1 صفحه 1)
ممنونم از شما
علی ثابتی