پاسخ به سخنان علی نخجوانی؛ بخش دوم
لزوم امتداد سلسلهی ولایت امرالله
جناب نخجوانی برای اینکه بتواند این مسأله را به اثبات برساند که سلسله ولات امر بعد از شوقی ربانی منقطع گردیده و ولیّامر جدیدی نخواهد آمد به دو مطلب بیاساس و غیرواقعی استناد نموده است که در قسمت اوّل به یکی از آن دو پاسخ داده شد و در متن حاضر به پاسخ توجیه دوم میپردازیم.
ایشان به استناد فقرهی ۴۲ کتاب مستطاب اقدس که در آن جمال مبارک مرجع اوقاف را بیان میفرمایند، با ذکر ترجمه فارسی و البته تحریف اساسی منظور آیات، مدّعی میشوند که طبق این فقره اصولاً وجود غصن منصوص و بیتالعدل اعظم در یکزمان در کتاب اقدس پیشبینینشده است.
در حالیکه همزمانبودن ولایت عظمی و بیت العدل بهصراحت در الواح وصایا ذکرشده است و حتی ولی امرالله را رئیس این مجمع معرفی میکند که باید در تمام جلسات حاضر باشد و یا نمایندهای را بهجای خود، جهت حضور در جلسه معرفی کند؛ حتّی وظیفهی اخراج عضو خطاکار بیتالعدل را به عهدهی ولیّ امر گذاشتهاند.
حال باید از آقای نخجوانی پرسید که این تناقض آشکار بین ادّعای ایشان و فرموده حضرت عبدالبها به چه معنی است؟ در پاسخ این پرسش چند احتمال وجود دارد:
۱- به نظر آقای نخجوانی فهم ایشان از آیات بیش از حضرت عبدالبها بهعنوان مبین منصوص است.
۲- مبیّن آیات فهم درستی از آیات دارد؛ ولی طبق ادّعای آقای نخجوانی بهعمد در الواح وصایا مخالف آیات الاهی سخن گفتهاند تا احبّا را امتحان کنند.
۳- مبیّن آیات فهم درستی از آیات دارد؛ ولی این آقای نخجوانی هستند که برداشت درستی از آیات ندارند و مثل دفعات گذشته به اعتراف خودشان آیات را میخوانند و نمیفهمند.
۴- مبیّن آیات فهم درستی از آیات دارند. آقای نخجوانی هم ظاهراً میخوانند و میفهمند ولی به جهت رعایت مصالحی، حکمت را در آن دیدهاند که مخالف بیان حضرت عبدالبها نظر دهند و با جدیّت در جهت اثبات نظر خود مبنی بر انسداد باب ولایت امر، توجیهاتی هرچند بهوضوح غیرواقع و نادرست دستوپا کنند.
پاسخ بهاحتمال دوم یا همان بحث امتحان (که خود یکی دیگر از توجیهات آقای نخجوانی است.) بحث مفصلی میطلبد که در قسمتهای بعد به آن خواهیم پرداخت؛ لکن در اینجا فقط به ذکر این نکته بسنده میکنیم که تعیین حضرت عبدالبها بهعنوان مبیّن مصون از خطای آیات به جهت راهنمایی و هدایت احبّا بوده است؛ لذا این ادعا که حضرت عبدالبها مطلبی را خلاف آیات الاهی و از روی عمد برای امتحان خلق بیان فرموده باشند بهکل نادرست است و این تهمتی است نابخشودنی به ساحت مقدس حضرت مولیالوری که آقای نخجوانی از بیان آن ابایی ندارند!!
با توجّه به نکته فوق و پاسخ ارائهشده در قسمت اوّل میتوان بهصراحت گفت که آقای نخجوانی با آگاهی کامل و از روی عمد به مخالفت با حضرت عبدالبها پرداخته و به جهت اثبات حرف خود به هر وسیلهای، حتی تحریف معنای آیات کتاب مستطاب اقدس دستزده است؛ لذا بهمنظور روشن شدن این مطلب، پس از ذکر بیانات ایشان، نظر احبّای عزیز را به فقرهی ۴۲ کتاب اقدس و ترجمهی صحیح آن به کمک فقرات ۳۰ و ۳۱ آن کتاب شریف جلب مینماییم:
بیانات علی نخجوانی در مجمع عرفان آکوتو:
«… در تاریخ ۶ اکتبر ۱۹۶۳ تصمیم بیت العدل اعظم به عالم بهائی ابلاغ شد که هیچ راهی وجود ندارد تا یک ولیّ امر ثانی تعیین گردد و یا قانونی وضع شود که طبق آن چنین منظوری تحقّق پذیرد، نص قاطعی که مصدر و مجوز و مؤیّد این تصمیم است همانطور که همه میدانید فقرهی ۴۲ کتاب مستطاب اقدس است؛ زیرا در موضوع اوقاف، جمال اقدس ابهی میفرمایند که پس از صعود مظهر ظهور مرجعیت امرالله و طبعاً ادارهی اوقاف از وظایف اغصان خواهد بود. پس از دورهی اغصان این وظایف به بیت العدل اعظم راجع خواهد شد؛ امّا اگر تشکیل بیتالعدل پس از دورهی اغصان میسّر نباشد، موقتاً نفوس مبارکی از اهل بها که کلمهای خلاف نصوص از قلم یا لسان آنها جاری نمیشود و نخواهد شد به ادارهی امور امر مبارک خواهند پرداخت تا میقات و اسباب و وسایل لازمه برای تشکیل بیت العدل اعظم امکانپذیر شود.
البتّه همه میدانیم که این پیشبینی حضرت بها الله به وجه اکمل و بیکموکاست انجام پذیرفت و حضرات ایادی امرالله به مقام قیادت و حراست کلّی جامعه بهایی منصوب شدند و وظایف مقدّسه خود را به وجه احسن و اکمل مجرا داشتند؛ نکته مهم دیگر{ی که در} فقرهی ۴۲ کتاب مستطاب اقدس نهفته است و آن کلمه اغصان است. برحسب مفاد این بند زعامت و سروری جامعه بهائی در سه مرحله اصلی و بنیادی ذکرشده است.
مرحله اول: ایامالله یعنی عهد ابهی؛ ۳۹ سال.
مرحله دوم: عهد زعامت و مرجعیت اغصان مخصوصه منصوصه یعنی غصن اعظم و غصن ممتاز؛ ۶۵ سال.
مرحله سوم: زمان مرجعیت بیت العدل اعظم، امتداد آن تا پایان دور بهائی است؛ دوری که گسترش آن حداقل هزار سال است. طبق این نص صریح، بیت العدل اعظم باید پس از دوران اغصان برگزیده و منصوصه به وجود بیاید؛ یعنی وجود یک غصن منصوص و تحقّق بیت العدل اعظم در زمان واحد در کتاب اقدس منظور نشده است یعنی مقدر و پیشبینینشده است.»
همانطور که ملاحظه میفرمایید جناب نخجوانی در این قسمت از نطق خود، بدون خواندن اصل آیات و ترجمهی کلمه به کلمه آنها، نظرات خود را بهعنوان ترجمه و حقیقت آیات الاهی به حضّار تحمیل میکند و با فریبکاری، انحراف به وجود آمده در دیانت الاهی را، تحقّق پیشبینی جمال مبارک میخواند. درنهایت با جسارت تمام و برخلاف فرمایشات حضرت عبدالبها در الواح مبارکهی وصایا و همچنین نصوص صریح باقیمانده از شوقی ربّانی بیان میکند که امکان ندارد در یکزمان، هم ولی امرالله باشد و هم بیت العدل اعظم؛ لذا بیت العدل باید پس از زمان اغصان برگزیده تشکیل شود.
اثبات دروغ بودن این ادّعا، بهراحتی بهوسیله ترجمهی کلمه به کلمهی فقرهی ۴۲ و توضیح چند مورد بهوسیله دیگر آیات کتاب اقدس، امکانپذیر است و در ادامه بیان میشود (فقرهی ۴۲ کتاب مستطاب اقدس):
«قد رجعت الاوقاف المختصّة للخيرات الی اللّه مظهر الايات ليس لاحد ان يتصرّف فيها الّا بعد اذن مطلع الوحی و من بعده يرجع الحکم الی الاغصان و من بعدهم الی بيت العدل ان تحقّق امره فی البلاد ليصرفوها فی البقاع المرتفعة فی هذا الامر و فيما امروا به من لدن مقتدر قدير * و الّا ترجع الی اهل البهآء الّذين لا يتکلّمون الّا بعد اذنه و لا يحکمون الّا بما حکم اللّه فی هذا اللّوح اولئک اوليآء النّصر بين السّموات و الارضين * ليصرفوها فيما حدّد فی الکتاب من لدن عزيز کريم *»
ترجمه: آیات مبارکه: همانا اوقاف که مخصوص هستند برای خیرات، به خداوند ظاهر کننده آیات برمیگردند، حقّ تصرف در آن برای هیچکس نیست؛ مگر بعد از اجازهی مطلع وحی و بعد از ایشان این حکم برمیگردد به اغصان و بعد از ایشان به بیت العدل (طبق فقرهی ۳۰ کتاب اقدس منظور محفل محلّی است) که تحقّق یابد امرش در شهرها، برای صرف کردن آن در ساختمانهای رفیع (مشرقالاذکار) در این امر و در آن مواردی که امر شده است به آن از سوی خداوند مقتدر قدیر* و الا برمیگردد به اهل بها، کسانی که صحبت نمیکنند، مگر بعد از اجازه جمال مبارک و حکم نمیکنند، مگر به آنچه خدا حکم کرده است در این لوح (کتاب اقدس) آنها اولیای یاری هستند در میان آسمانها و زمینها * برای صرف کردن آن در محدودهای که در کتاب اقدس از جانب خداوند عزیز کریم تعیینشده است.*
عزیزانی که یکبار آیات کتاب اقدس را زیارت کردهاند، میدانند که در هیچیک از آیات ذکری از بیت العدل جهانی نشده است و به استناد فقرهی ۳۰ که در آن میفرمایند: «قد کتب اللّه علی کلّ مدينة ان يجعلوا فيها بيت العدل و…»؛ یعنی خدا حکم کرده است که در تمام شهرها بیت العدل تأسیس شود؛ منظور حضرت بها الله از «بیت العدل»، محفل محلّی است و نه بیت العدل اعظم الاهی که در نصوص حضرت عبدالبها و شوقی ربّانی ذکرشده است.
در فقرهی ۴۲، جمال مبارک بهصراحت صحبت از تحقّق امر مظهر آیات در بلاد (شهرها) بهوسیله اوقاف میکنند و این اوقاف مخصوص خیرات است. میفرمایند که خیرات باید در ساختمانهای رفیع این امر صرف شود و این ساختمانهای رفیع همان مشرقالاذکار است که امر به ساختن و آباد کردن آنها در فقرهی ۳۱ و بلافاصله پس از امر به تشکیل محافل محلّی (در فقرهی ۳۰) بهصراحت بیانشده است.
«يا ملأ الانشآء عمّروا بيوتاً باکمل ما يمکن فی الامکان باسم مالک الاديان فی البلدان و زيّنوها بما ينبغی لها لا بالصّور و الامثال* ثمّ اذکروا فيها ربّکم الرّحمن بالرّوح و الرّيحان الا بذکره تستنيرالصّدور و تقرّالابصار»
توجّه فرمایید بیوتی که باید به بهترین نحو و به اسم مالک ادیان در شهرها ساخته و آباد شود همانطور که هر نوجوانان بهائی میداند، مشرقالاذکار است و این مطلب در رساله یادداشتها و توضیحات ضمایم کتاب اقدس بهصراحت بیانشده است. با این وجود جناب نخجوانی بهعمد و باظرافت در ترجمهی ارائهشدهی فقرهی ۴۲ حرفی از آن به میان نمیآورد و بهجای آن، حرف از تأسیس بیت العدل جهانی میزند. آیا این کار چیزی بهغیر از تحریف آیات و اسقاط محکمات و ترویج شبهات است؟! آیا کسی که این عمل را انجام میدهد پیرو حضرت عبدالبها است و یا پیرو محمّدعلی، ناقض اکبر؟!
با توجّه به نکات فوق، طبق این آیات (فقرهی ۳۰، ۳۱ و ۴۲) اگر در شهری فردی از اغصان نبود و اگر آن شهر محفلی نداشت، اوقاف آن شهر به جهت خیرات و صرف در مشرقالاذکار آن شهر با تمام متعلقات و زیرمجموعههای آن (اعم از مدرسه، دانشگاه، بیمارستان، یتیمخانه، مسافرخانه و…) به اهل بها در همان شهر برمیگردد و افرادی از آن شهر عهدهدار این مسؤولیت خواهند بود که طبق فرمایشات جمال مبارک عمل میکنند و حکم نمیکنند، الّا بهحکم خدا در کتاب اقدس (که این حکم همان حکم ساخت و آباد کردن مشرقالاذکار است)، آنها اولیای یاری بین آسمانها و زمین هستند. توجه فرمایید که برخلاف بیانات آقای نخجوانی، افراد بیانشده بهعنوان اولیای یاری (اولیای نصر) هیچ نسبتی با ایادیان شوقی ربّانی ندارند. این افراد تنها نفوس مؤمنی هستند که طبق احکام منصوص صحبت میکنند، حکم میکنند و زندگی میکنند و این در حالی است که ایادی مورد انتخاب حضرت شوقی افندی، پس از صعود ایشان پیروی از نصوص طلعات مقدّسه را برخلاف تمایلات نفسانی خود دیدند و راه هوی و هوس را به راه روشن امر مبارک ترجیح دادند. (جهت اطّلاع بیشتر علاقهمندان را به مطالعه مقالهی پیوند تاریخی ایادیان با ناقضین دعوت میکنیم.)
در مجموع بر مبنای مستندات ارائهشده و توضیحات فوق، روشن است که سخن جناب نخجوانی مبنی بر پیشبینی نشدن همزمانی ولایت امر و بیت العدل و انتساب این مسأله به کتاب مستطاب اقدس، افترا و تهمتی بزرگ به ساحت جمال اقدس ابهی است.
به اعتقاد بهائیان حقیقی و طبق نصوص صریح حضرت عبدالبهاء و شوقی ربّانی، سلسلهی ولات امر هیچگاه منقطع نگردیده و همچنان ادامه دارد؛ همچنین بیت العدل جهانی حقیقی هنوز تشکیل نشده و مجمع نُهنفرهی حیفا به دلیل عدم تمکین از ریاست ولیّ امرالله فاقد مشروعیّت بوده و پیروی از آن همانند پیروی از محمّدعلی، ناقض اکبر است.
یزدانی
خانم فریال گرامی
اگر نوشته آقای نخجوانی (پنج کلام در وجوه گوناگون نظم جهانی بهائی صفحه 33) وحتی نسخه تغییرداده شده وجایگزین آن (شش کلام در وجوه گوناگون نظم جهانی بهائی صفحه 31) را ملاحظه نمائید پاسخ خود را می یابید که نوشته است:
“اما بعضی از آیات کتاب مستطاب اقدس درک نشد، یا متاسفانه، حتی اشتباه فهمیده شد. فی المثل فقره معروف در کتاب اقدس که ظهور نظم بدیع جهانی را اعلام میدارد، به این معنی برداشت شد که نظم آیات کتاب اقدس از الگوی بی مثیلی تبعیت میکند که با نظم آیات بیان یا کتب مقدسه ادوار سالفه متفاوت است”
اینکه نوشته اید:
” نظر هر فرد از اعضای بیت العدل به تنهائی ممکن است دچار اشکال باشد ولی وقتی جمیع اعضا در کنار هم باشند آن وقت نظر بیت العدل اعظم الهی ست که خالی از هر اشکال و خطائی می باشد”
گرد همآئی افرادی که نظریات اشتباه دارند و بر خلاف الواح مبارک وصایای حضرت عبدالبهاء عمل میکنند و بر نظریات غلط خود پا فشاری مینمایند نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه سبب انحراف بیشتر خود آنها و افرادی که کور کورانه از آنها پیروی میکنند میشود، حتی اگر آن گروه بدون استحقاق خود را بیت العدل بنامند.
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارک وصایای خود که مکمل ومتمم کتاب مستطاب اقدس میباشد نحوه تشکیل ، چگونگی و ترکیب بیت عدل اعظم رابه دقت و بصراحت تشریح و توصیف فرموده اند لهذا هر جا در بیانات ونصوص مبارکه حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء یا در پیامها و نوشته های اولین ولی امرالله ذکری از بیت عدل عمومی یا اعظم شده است مراد همان بیت عدل کامل و حقیقی است که حضرت عبدالبهاء توصیف فرموده اند نه موسساتی نامشروع که به غلط خود را به این اسم بنامند.
حضرت شوقی افندی میفرماید:
“هرهیئتی که به نظام الهی وبرحسب تعلیمات واصول وشرایط سماویه که در صحف الهیه مشروحأ مثبوت ومسطور است کاملأ کما ینبغی و یلیق لهذا المقام الرفیع والمرکز المنیع انتخاب و تشکیل نشود آن هیئت از اعتبار اصلی ورتبه روحانی ساقط واز حق تشریع ووضع احکام وسنن و قوانین غیر منصوصه ممنوع واز اشرف اسنی وقوه مطلقه علیا محروم ”
(توقيعات مباركه ١٩٢٢-١٩٢٦: صفحه ۲۴۰)
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارک وصایا بیت عدل حقیقی را چنین توصیف میفرمایند:
“اين مجمع مرجع كلّ امور است و مؤسّس قوانين و احكامی كه در نصوص الهی موجود نه و جميع مسائل مشكله در اين مجلس حلّ گردد و ولیّ امر اللّه رئيس مقدّس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل . و اگر در اجتماعات بالذّات حاضر نشود نائب و وكيلی تعيين فرمايد . و اگرچنانچه عضوی از اعضاء گناهی ارتكاب نمايد كه در حقّ عموم ضرری حاصل شود وليّ امراللّه صلاحيّت اخراج او دارد بعد ملّت شخص ديگر انتخاب نمايد. اين بيت عدل مصدرتشريعست و حكومت قوّه تنفيذ .”
ملاحظه میفرمائید که مجمعی بیت عدل و مرجع کل امور است که ولی امرالله رئیس مقدس آن باشد و مشخص فرموده اند که چنانچه ولی امرالله دربعضی از جلسات شرکت ننماید باید نماینده خود را به آن جلسات اعزام دارد و فقط ولی امرالله صلاحیت اخراج اعضائ گناهکار را دارد بنا بر این بیت العدل بدلی که بر خلاف بیان مبارک حضرت عبد البهاء و بر اساس دسیسه ایادی سابق ایجاد شده و فاقد رئیس مقدس است ولو نام بیت العدل اعظم الهی بر خود نهد قابل اعتنا نبوده ونیست.
ممنونم،
علی ثابتی
پاسخ ارسالی جناب یزدانی برای وبگاه عهد و میثاق
در پاسخ سركار خانم ایران كه فرمودند: چرا به جای نقد آقای نخجوانی پرسشهای خود را (به صورت خصوصی) از بیت العدل اعظم نمیپرسید، باید عرض كنم سخنرانی جناب نخجوانی در جمع كثیری از احبّا و در یک كنفرانس عمومی بیان شده است؛ پس بهتر است انتقادات به بحث نیز به صورت عمومی مطرح گردد.
در ضمن بیت العدل بدلی هرچند خود را منتخب احبّا میداند، ولی همانطور كه در اساسنامهی آن قید شده است، خود را پاسخگوی آنان نمیداند؛ به همین دلیل در مقابل انتقادات و پرسشهای گوناگونی كه از سوی احبّا مطرح میشود، سكوت كرده و گاهی نیز در صورت شناخت از جایگاه پرسشكننده، پرسشها را به صورت گزینشی، آنهم با تأخیر چهار تا شش ماهه پاسخ میگوید؛ بنابراین در مورد این قبیل پرسشها كه موضوع آن عدم مشروعیّت بیت العدل بدلی است، هرگز نباید دنبال پاسخ قانعكننده بود!
در خصوص پرسش ناز بیت العدل. اولا اینکه من در سایت بیت العدل محلی برای پرسش ملاحظه نکردم! ثانیا اینکه محافل ملی هم محلی ندارد الا یک موضع دریافت سوال که نمایشی برای عموم هم نیست. ثالثا خوش بود گر محک تجربه اید به میان.
من سوالی می پرسم و شما بجای ما از بیت العدل خودتان سوال کنید تا ببینید ایا جواب می دهد یا نه.
سوال:
کلمۀ افنان در بیانات الهی چه معنی می دهد؟ لطفا به صورت کامل که ابهامی باقی نماند.
لطف بفرمایید این سوال را از بیت العدل مطرح کنید تا ببینید اصلا این بیت، موجودیی دارد یا به قول زبان انگلیسی: virtual است.
پاسخ ارسالی جناب یزدانی برای وبگاه عهد و میثاق
خانم فریال گرامی؛
در پاسخ به پرسش شما که:
«لطفا بفرمائید کجا آقای نخجوانی گفتند آیات رو خواندن و نفهمیدن؟»
باید عرض کنم که جناب نخجوانی در دو موضع در سخنرانی خود تصریح میکنند که ما نصوص را میخواندیم و نمیفهمیدیم:
۱- مورد اوّل در دقیقه ۴۰ سخنرانی میگویند:
توقیع مبارک در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۲۴ یعنی دو ماه و چند روز بعد از توقیع اوّل: باید در آینده و مرور زمان و نیز به هدایت بیت العدل اعظم امیدوار باشیم تا به درک روشنتر و کاملتر مندرجات و معانی تلویحی الواح وصایا فائض گردیم.
بابا بیان تلویحی توضیح اسرار کلمات الهی کار بیت العدل اعظم نبوده کار ولی امرالله بوده که او مبیّن است. چطور است که اینگونه بیان میکنند؟! احبای عزیز ما میخواندیم و نمیفهمیدیم! بعد از صعود مبارک این حقایق روشن شد که چرا هیکل مبارک می فرمایند بیت العدل اینها را برای شما توضیح می دهد. میدانستند که در موقع تشکیل بیت العدل خودشان نخواهند بود؛ کتاب اقدس صریح است بعد از اغصان بیت العدل تشکیل می شود. برای اینکه خودشان نخواهند بود میدانستند که صعود واقع میشود کتاب اقدس همزیستی بین ولیّ امر و بیت العدل را پیشبینی نکرده است. میدانستند صعود واقع میشود. صعود حضرت ولی امرالله برای ما بغتاً بود؛ برای روحیه خانم مظلوم بغتاً بود برای حضرت ولی امرالله غیر منتظره نبود. احبای عزیز امرالله مطمئن باشید همینطور است.
۲- مورد دوم در دقیقه ۶۵ سخنرانی در اثبات اینکه اگر احبّای ایران آثار شوقی افندی را مطالعه کرده بودند به درستی میفهمیدند که بیتالعدل در تاریخ ۱۹۶۳ باید تشکیل میشد و در این راستا توقیع نوروز 111 بدیع را برای حضّار قرائت میکنند:
«یا احبا البها باید کل…»
در ادامه می گویند:
ببینید چه قدر صریح است که باید در پایان این نقشه ۱۰ ساله بیتالعدل تشکیل گردد. ببخشید ما زیارت میکردیم نمیفهمیدیم که مقصود مبارک چیه! میخواستند به ما بفرمایند که بابا من رفتنی هستم. کتاب اقدس را بخوانید نباید اغصان وجود داشته باشند در زمان تشکیل بیتالعدل؛ من دارم به شما میگم در ۱۹۶۳ باید تشکیل شود؛ یعنی من نخواهم بود. نفهمیدیم!
ببخشید من صدای خودم را بلند میکنم والله خیال نکنید من عصبانی هستم یا (خنده حضّار) از بس من شما را دوست دارم، دارم این حرف رو میزنم والله خیلی معذرت میخواهم!
باید به جناب نخجوانی عرض کرد: اتفاقاً همهی احبّا میفهمیدند و میفهمند که منظور ولیّ عزیز امرالله چیست و این شما هستید که به خاطر مصالحی، سخنی خلاف و غیر از منظور ولیّ امرالله را مطرح میکنید و با توجیهات بیهوده سعی در اثبات آن دارید.
بنده که از کلمۀ بنده شرمگین هستم مقداری از این پرسش و پاسخ ها را مطالعه نمودم. وقتی پاسخ های پر از بی منطقی و پر از خطاهای این پیروان بیت بدلی را می بینم متوجه می شوم که اینها از تنها چیزی که واهمه ای ندارند گفتن حرف های پر از خطاست. لهذا من توصیه می کنم که گفتگو محصور به اشخاصی باشد که لااقل از گزاره های منطقی اگاهی دارند و می دانند که چه زمانی چه چیزی تناقض و چه چیزی تصدیق است. شما به اینها با احترام می گویید که فلان حرف را اشتباه می زنید حال انکه اینها به نظر اینها اصلا نمی دانند که اشتباه چیست؟ ابتدا لازم است که اشتباه را برای اینها تدریس نمود تا سپس بحث کرد که این اشتباه است یا ان. خلاصه به اینجا می رسیم که چه نیکو فرمودند حضرت محمد که : من لا عقل له لا دین له. به نظر من دیگر گفتگو از حالت گفتمان دینی خارج شده است و باید سلامت مغزی طرفین را مورد سوال قرار داد چرا که طرف، حرف دهان خود را هم نمی فهمد و فقط انچه در مغز او به عصمت مخکوبی ( موهوبی ) وارد کرده اند به زبان می اورد.
اما دربارۀ دوستانی که معتقد به ولایت امر هستید بدانید خداوند یفعل مایشاء است و ارادۀ او محدود نه به این می شود نه به ان. لهذا اینکه وقت گرامی خود را با پاسخ دادن به کسانی که تفکر خود را و ازادی اندیشۀ خود را و وژدان خود را به سرکرده ای فروخته اند هدر ندهید. اینها چون شتری هستند که شما به او می گویید که چرا گردن ات کج است. کجای این شتر راست است که گردن اش هم راست باشد؟
من از نزدیک با اینها صحبت کرده ام و باور کنید که هرگز در افرینش چنین حالتی در عمق سفاهت بمنصه ظهور نرسیده بوده است و شاید دیگر نرسد.
اشتباه و گناه به اندازه ای بزرگ شده است که برگرداندن اینها به ایمان به نظر سودی ندارد. شما بهتر است دنبال دیگران باشید تا انها را به حق دعوت کنید اگر حقی هست والا تعلیم دینی برای این گروه، نتیجه ای ندارد و ابتدا شفای فلج مغزی را از خدا برای اینها مسئلت نمایید. اینها درک اینکه 1+1=2 می شود را ندارند حالا شما می خواهی به اینها حکمت الهیه بیاموزی که چه شود؟
به یاد فرمایش حضرت بهاء الله می افتم که می فرماید قومی را مبعوث می کنم که احدی به ان مطلع نیست.
من به عنوان کسی که تخصص در منطق و علوم منطقی دارد نظرم این است که بی خیال اینها شوید. شما هم به درستی انچه من می بینم می بینید شاید به لحاظ احترام زیاد بازگو نمی کنید که اینها گونه ای شگرف از موجودات مسخ شده را به نمایش گذاشته اند که از هر گونه منطقی خالی مشاهده می شوند.
اگر باور نمی کنید من برای شما مثالی می اروم از یک تجربه از گفتگو با یکی از اینها که دیگران اشان بر حول او مجتمع می شدند و از او فیض می بردند.
به او دربارۀ چند بیان مبارک صحبت کردم و بعد از مکثی، یک کتاب بزرگ را برداشت و گفت که مگر می شود کتاب به این سنگینی اشتباه باشد. این کتاب را بیت العدل نگاشته است.
در عمق نگاه او جهلی دیدم که از مرکز جهنم داغ تر بود.
یکی از همین ها سر ما را خورده بود که بیایید حقیقتی در میان است. دائما این جمله را می گفت. زمانی که کذب بیت العدل را بر او نمایش دادم. به من گفت: حق مثل خورشید بر او روشن است و نیازی به تحقیق ندارد.
هیچ سخن قادر نیست درک دهد این خر کیست
بر راه دین می رود گوشش بدهکار نیست
با یکی دیگر که خود را بزرگی می دانست گفتگو کردم و جوری به او قضیه را اثبات کردم که گویا معادلۀ درجه یک را حل کرده باشی و جلوی او گذاشته باشی. چه بگوید خوب است! گفت که در اینده می فهمم که اشتباه کرده ام و او بر راه راست بوده است! گفتم اقای من. من الان دارم ثابت می کنم که تو در خطایی ان هم از احکام و قوانین خودتان. مرا به آینده وعده ی چه می دهی. بعدا فهمیدم که او را در خانه راه نمی دهند اگر جور دیگری باشد و حتی عده ای ناشناس به سمت خانوادۀ او رفته و تحدید کرده بودند که اگر ادامه دهد او را در ضیافت بی ابرو می کنند.
با یکی دیگر از اینها طرف شدیم. طرف حاضر بود هر اتهامی و دروغی را به مظاهر مقدسه ببندد تا اینکه بتواند کلمه ای بگوید که جواب باشد.
بعد از مدتی این عده را ملاقات کردم. غضب الهی چنان بر اینها سوار شده است که اگر انزمان نمی فهمیدند اکنون به کلمه هم الافضل الضالون مسمی.
نار الهی نیاز به چوب بی دود دارد. اینها چوبی هستند که یه کالری انرژی می دهند و هزار گالون دود.
کمی وسیع تر به حکمت های الهی بیاندیشید و فضای بزرگتری را جلوی چشمان خود ملاحظه کنید.
کل در کلمۀ یفعل مایشاء و یحکم ما یرید موجود. می توانید ببینید و بیاشامید.
گاهی خدا راضی که طرف هدایت نشود و هدایت کننده را مجازات میکند. چقدر حضرت بهاء الله در خصوص حکمت ما را انذار فرمودند. حکمت یعنی ملاحظه در کار خوب که مبادا ندانسته کار بدی باشد.
این بر همۀ ما محیط است و باید سعی کنیم که رعایت کنیم و اگراکنون مقداری عرض شد برای این بود که دیگر مساله بر همه روشن شده است و فقط موش کور و کبکی که سر را بر برف کرده قادر به رویت نیست. تا اینجا که من ملاحظه کرده ام اینها هزاران خطا و گناه را مرتکب شده اند حالا شما بیایید ثابت کنید که این ده هزار خطا کرده اند مگر فرقی می کند. کسی که هزار خطا برای او مفهوم نیست ده هزار تا هم نخواهد بود انشاء الله که نباشد چه بهتر بهشت هر چه خلوت تر بهتر. این هم مزاحی بود.
فعلا
در ارتباط با فرمایش جناب ارجمند که نوشته اند “لهذا اینکه وقت گرامی خود را با پاسخ دادن به کسانی که تفکر خود را و ازادی اندیشۀ خود را و وجدان خود را به سرکرده ای فروخته اند هدر ندهید.”
توجه ایشان را به شعر استاد سخن سعدی که تا اندازه ای گویای نیت و شیوه عمل کرد بهایان حقیقی می باشد جلب مینمایم:
و گر بینم که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینم گناه است
ممنونم
علی ثابتی
جناب ثابتی بنده نیز با شما در این باره موافق هستم بلکه اینگونه می گویم شاید به غیرت اشان بر بخورد و اندکی به خود بیایند چه که شما کلامی از سعدی گفته اید در تایید و لیک بیاناتی از حضرت بهاء الله نه تنها اشاره به این نقض عظیم می کند بلکه راه توبه و بازگشت را برای این پیروان بیت عدل جعلی باز می گذارد چنانکه می فرمایند که
“ان الذین یفسدون فی الارض و یتصرفون فی اموال الناس و یدخلون البیوت من غیر اذن صاحبها انی بری منهم الا ان یتوبوا و ارجعوا الی الله الغفور الرحیم.”
احباء نزدیک 60 سال است که پیروی از کسانی کرده اند که مظهر ایۀ زیر بوده اند چه که وارد بیتی شده اند که اذن ورود در ان را ندارند بلکه نه تنها یدخلون بلکه تصرف در بیت نموده اند و تصرف در اموال حضرت شوقی نیز در مدلول این آیۀ مبارکه دور نیست.
حضرت بهاء الله در این آیه می فرمایند که ایشان از اینها بری هستند تا زمانی که توبه کنند و بازگردند به سمت خداوند غفور رحیم.
چقدر خداوند مهربان است که انانی که وصی او را رد می کنند و بیت او را تصاحب می کنند می بخشد به شرط اینکه توبه کنند.