نتیجهی تجاوز از تعالیم الهیّه
همسر شوقی ربّانی ناقض عهد و میثاق الهی
یکی از کسانی که در انحراف نظم جهانآرای حضرت بهاءالله نقش مهمّی داشت، روحیّه ماکسول همسر بیوفای شوقی ربّانی بود. روحیّه ماکسول تنها کسی بود که بعد از صعود شوقی افندی، ایادیان امر را به کودتا بر علیه جانشین برحقّ او تحریک و هدایت نمود. جریانات مختلف، از جمله همراهی روحیّه با شوقی افندی در سفر به لندن و اقدامات غیر معمول او در لندن، در روزهای قبل و بعد از صعود و دخالتها و اعمالنظر بعدی ایشان، در تأیید جانبدارانه از ایادیان، بهجای شورای بینالمللی بهائی و امثال آن، نشان داد که وی مسیر صحیح را بعد از صعود شوقی ربّانی انتخاب نکرده و اقدامات نقضگونهی او از جمله مواردی است که باید مورد بررسی و تحقیق موشکافانه قرار گیرد.
شوقی افندی در نوامبر ۱۹۵۷ در سفر کاری خود به لندن، که به اتّفاق همسرش، صورت پذیرفت، به بیماری آنفولانزای آسیایی مبتلا گردید و بر اثر همین بیماری، دارفانی را وداع گفت و به ملکوت ابهی صعود نمود.
روحیه ماکسول در کتاب «گوهر یکتا»، شرح ماوقع صعود اوّلین ولیّ امر دیانت بهائی را بهنگارش درآورده است. من بدون اینکه بخواهم اظهارات روحیه خانم را تأیید نمایم، لازم میبینم قسمتهایی از داستان ایشان را نقل کنم و مورد بررسی قرار دهم.
ایشان مینویسد:
«ولی امرالله قبل از پایان تابستان به لندن تشریف بردند تا برخی از اسبابهای دیگر برای محفظه آثار خریداری فرمایند. وقتی آنجا بودند آن سرماخوردگی شدید شیوع یافت و هر دو مریض شدیم. طبیبی بسیار عالی داشتیم که او را حضرت ولیّ امرالله دوست داشتند. به وی اعتماد میورزیدند. با آنکه چند روز تب شدید داشتند، سرماخوردگی خیلی شدید نبود. طبیب اصرار ورزید که تا تب رفع نگردد، هیکل مبارک آغاز سفر نفرمایند و به این امر راضی شدند. با آنکه در تب میسوختند، تمام رقائم و تلگرافها را مطالعه میفرمودند. در این حال اشتها را از دست داده بودند و وجود مبارک ضعیف شدند. یک هفته گذشت و ایشان مشغول اتمام نقشهی جهاد روحانی بودند. دستور فرمودند میز بزرگی به اطاقشان ببرم و چون این میز در اتاق گذاشته شد، نقشه را روی آن پهن کرده و ساعتها روی آن کار می کردند. وقتی از محضرشان سوأل شد که ساعتها است مشغول این کار هستید؛ سزاوار است که بقیه را بگذارند برای وقت دیگر، فرمودند: «خیر بایستی تمام کنم. نگرانم. چارهی دیگر نیست؛ مگر اینکه این کار را به پایان رسانم». مجدّد کلامی را که غالباً در سالهای اخیر حیات مبارک شنیده بودم فرمودند: «این کار مرا می کشد چطور ادامه دهم بایستی دیگر توقّف کنم زیاد است ببین چقدر اسم باقی مانده که بنویسم ببین چقدر باید دقّت کنم». بینهایت خسته بودند، در حال خستگی به رختخواب رفتند… امّا فشار کار و زحمات مبارکش از جهات مختلف بود این است که در سحر یوم چهارم (نوامبر) قلب مبارک از کار ایستاد.
آنقدر این واقعه مؤلمه ناگهانی و آرام در رسید که به کمال راحتی آن روح مقدّس به جهان بالا عروج فرمود. بهطوریکه صبح روز بعد که نگاهم به چهره مبارک افتاد، ابداً ندانستم که واقعه مؤلمهی صعود رخ داده است. چشمها باز بود؛ ولی نگاه دیگر رنجی نداشت و حالت وحشت و نگرانی در آنها نبود به راحتی و با آرامی دراز کشیده بودند؛ گویی هماندم وجود مبارکش از خواب بیدار و به آرامی در فکر و اندیشه امور امری میباشند. در عمق دردهای آن روز سیاه، آنچه بر سر من آمده برای احدی نمیخواستم. چگونه ممکن بود به احبّای جهان خبر دهم که ولیّ امرشان از دست رفته است. در فکر حال پیرها و مریضها و ضعفای عباد بودم که این لطمهی گران را چگونه با بردباری تحمل نمایند… بدین علّت بود که به شورای بینالمللی بهائی تلگراف کردم که: «حضرت ولیّ امرالله سخت مریضند، لروی (منشی شورای بین المللی بهائی)، محافل ملیّه را خبر کند که احبّاء دعا و رجای شفا نمایند»!
میدانستم که چند ساعت بعد باید بهوسیله تلگراف، حقیقت این واقعه دردناک را بیان نمایم.
در نامهی بعد نوشتم:
«حضرت شوقی افندی… بر اثر حملهی بغتی قلبی در حالت خواب صعود فرمودند. به یاران تأکید نمایید که به حبل استقامت تشبّث و به مؤسسهی ایادیان امرالله که در ظلّ عنایات مبارک پرورش یافته و آن را حضرت ولیّ امرالله شدید تقویت و تحکیم فرمودند تمسّک جویند… »! (امضاء) روحیه
روز پنجم از لندن این تلگرام به تمام محافل ملیّه مخابره شد:
«محبوب قلوب احبّاء و ولیّ امر عزیز الهی در کمال آرامی، دیروز پس از دوران کریپ آسیایی بهملکوت ابهی صعود فرمود ـ رجا میشود ایادی امرالله ـ محافل ملیّه ـ اعضای معاونت ـ یاران را در آغوش حمایت خود بگیرند و یک یک را در این امتحان عظیم معاونت نمایند. تشییع جنازه محبوب آنان روز شنبه در لندن بهعمل می آید. از ایادیان امرالله و اعضاء معاونت و محافل ملیّه دعوت میشود که حضور یابند. هر چه در مجلّات نشر مییابد حاوی این مطلب باشد که ایادی امرالله پس از گذراندن مراسم تشییع، بهزودی در حیفا مجتمع می گردند و نقشههای مستقبل را به بهائیان ابلاغ مینمایند..» (امضاء) روحیه
حضرت ولیّ امرالله در تمام عمر، خود را مشمول قوانین اقدس و احکام کتاب مستطاب اقدس دانستند؛ لذا طبق حکم کتاب محلّ دفن بهفاصله یک ساعت نباید بیشتر باشد؛ البته محال بود این قانون را بشکنیم و جسد مبارک را در حیفا منتقل سازیم؛ لذا با رنجهای بیپایان، جسد مبارک در لندن به خاک سپرده شد. ساعت تشییع ده و نیم صبح شنبه 9 نوامبر بود… اوّلین اشخاص که در آن ایام مملو از احزان بیاری من شتافتند و به داد من رسیدند ایادی امرالله بودند.
به محض آنکه به اتاق مبارک وارد شده و از آن فاجعه عظیم خبردار شدم، فوراً به حسن بالیوزی در لندن خبر دادم. ایشان و جان فرابی فوراً نزد من آمدند، همان شب دکتر جیاگری از رم وارد شد و روز بعد املیا کالینز از ارض اقدس خود را به من رسانید که ساعات سوگواری را با هم بگذرانیم. به آلبرت مولشگل تلفن کرده و گفتم آیا حاضر است بیاید و جسد مقدّس ولیّ امرالله را غسل دهد؟ ایشان با هرمان گروسمن در همان شب رسیدند… تمام ایادیان از قارات مختلف با احبّا برای تشییع تشریف آوردند. در طول مدّت دستههای گلهای سرخ و سفید که مخصوصاً این کمینه سفارش داده بود بر روی تابوت قرار داشت .»
با توجّه به اظهارات روحیه ماکسول در کتاب «گوهر یکتا»، نکات زیر قابل تأمّل است:
۱- در گزارش روحیّه ماکسول، هیچ اشارهای به اینکه رهبر بزرگ دیانت بهائی را پس از پیدا شدن آثار بیماری، به بیمارستانهای مجهز لندن برده باشند و یا ایشان را تحت مراقبت پزشکی قرار داده باشند و یا بهعنوان همراه بیمار، پرستاری را به استخدام گرفته باشند، وجود ندارد! و ایشان در دیار غربت! و در تنهایی، به ملکوت ابهی صعود کردند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند!
بهطور معمول، وقتی شوهری در بستر بیماری میافتد، همسر او به طور تمام وقت در کنار او میماند و از او مراقبت مینماید و برای بهبودی او به هر وسیلهای متوسّل میشود؛ چرا باید یادگار حضرت عبدالبهاء در حالی که در تب میسوزد و ضعف بر او مستولی شده است، در اتاق خود تنها بماند و دچار حملهی قلبی گردد و در آن لحظات بحرانی، کسی نزد او نباشد و همسرش فردای آن روز، متوجّه صعود او گردد؛ زمانی که دیگر کار از کار گذشته است!
۲- چرا روحیه خانم پس از اطّلاع از بیماری ولیّ امرالله، بلافاصله بهائیان مقیم لندن و یوگوجیاگری ایادی امر حاضر در لندن و سایر مسؤولین جامعهی بهائی را مطّلع نکرد تا خود را به ولیّ امرالله رسانده و چارهای برای حلّ مشکل بیابند!
۳- بعد از اطّلاع از صعود شوقی ربّانی، چرا روحیّه خانم، بالاترین مقام جامعه بهائی یعنی جناب میسن ریمی، رئیس شورای بینالمللی بهائی و رئیس بیت العدل جنینی را در جریان قرار نداد و در عوض، ضمن خبر کردن ایادی امرالله، بهدروغ به شورای بینالمللی تلگرام زد که «حضرت ولیّ امرالله سخت مریضند، محافل ملیّه را خبر کنید که دعا و رجای شفا نمایند!»
آیا این دستاویز که ایشان به خاطر ترس از ناراحتی احبّاء، خبر صعود را به شورای بین المللی بهائی و رئیس بیت العدل جنینی و جانشین شوقی افندی مخابره نکرده است، شکبرانگیز نیست؟!
۴- بهطور معمول، پس از درگذشت ولیّ امرالله، اوّلین سوألی که ذهن پیروان را به خود مشغول میکند این است که ولیّ امر بعدی کیست؟! در آن زمان، این سوأل مطرح نبود که آیا ولیّ امرالله جانشین خود را تعیین کرده است یا نه؟ زیرا مؤمنین ثابت قدم، هرگز کوچکترین شک و شبههای به خود راه نمیدادند که شوقی افندی در اجرای مهمترین وظیفهای که بهموجب الواح وصایا بر عهده داشت، قصور ورزیده باشد؛ امّا در گزارش روحیّه کاملاً مشخص است که ایشان کوشیده است تا توجّه بهائیان را از شورای بینالمللی بهائی (بیت العدل جنینی) منحرف کند و آنها را به ایادیان امر ارجاع دهد.
او در اوّلین تلگراف خود که صعود اوّلین ولیّ امرالله را مخابره نمود، به بهائیان تکلیف نمود تا به «مؤسّسه ایادی» متشبّث شوند و در تلگراف بعدی خود، تصمیم خود را برای کنار گذاشتن جناب میسون ریمی و حمایت از ایادیان و تغییر مسیر رهبری دیانت بهائی، اینچنین اعلام نمود:
«… به یاران تأکید نمایند به حبل استقامت متشبّث و به مؤسّسه ایادی امرالله که در ظلّ عنایات مبارک پرورش یافته و اخیراً تقویت آن به وسیلهی ولیّ عزیز امرالله مورد تأکید قرار گرفته است، تمسک جویند… »
۵- در روز خاکسپاری و در مراسم تشییع بهعنوان بدرقه رمس مطهّر شوقی ربّانی، تعداد ۶۰ دستگاه اتومبیل در حرکت بود. در اوّلین اتوموبیل روحیه ماکسول، میسون ریمی و املیا کالینز از اعضای شورای بینالمللی انتصابی بهائی حضور داشتند؛ ولی روحیّه حاضر نشد در گزارش خود به این موضوع اشاره نماید و از بردن نام جناب میسن ریمی و حضور و جایگاه او در مراسم، خودداری نمود و این خود نشانگر آن است که گزارش روحیّه از چگونگی شروع بیماری، چگونگی صعود و اتّفاقات پیشآمده در مراسم تشییع و تدفین، بهصورت گزینشی انتخاب شده و میتواند در جهت تغییر مسیر رهبری دیانت بهائی صورت گرفته باشد.
۶- حضرت عبدالبهاء در زمان حیات دستور دادند که رمس مطهّر نقطهی اولی از ایران به ارض اقدس منتقل و در آنجا بهخاک سپرده شود و شوقی ربّانی این دستور را بعدها به اجرا درآورد؛ بنابراین به نظر نمیرسد که انتقال جسد اوّلین ولیّ امر دیانت بهائی به ارض اقدس، کارینشدنی باشد؛ لذا سناریوی بیماری و پیشبینی صعود شوقی توسط خود ایشان و آرامش کامل بعد از صعود و دفن عجولانه رمس مطهر در لندن برای همیشه در هالهای از ابهام باقی میماند!
۷- آیا شنیدن گزارش چگونگی صعود شوقی ربّانی از زبان همسرش روحیّه که تنها شاهد ماجرا و یکی از ورّاث ذینفع در اموال فراوان او میباشد میتواند قابل استناد و اطمینان باشد. خصوصاً اینکه همدستی او با ایادیان در جریان دفن و بعد از آن بهروشنی پیداست!
به این ترتیب در زمانیکه هنوز پیکر ولیّ امرالله دفن نشده بود، روحیه، بذر نقض عهد و میثاق را افشاند!
احبّای عزیز حتماً آگاهی دارند که ایادی امر فاقد هرگونه اختیارات و مسؤولیّتهای اداری هستند. در الواح مبارکهی وصایای حضرت عبدالبهاء، وظیفهی ایادیان امرالله به شرح زیر معیّن شده است:
«وظیفهی ایادی امرالله، نشر نفحات الله و تربیت نفوس و تعلیم علوم و تحسین اخلاق عموم و تقدیس و تنزیه در جمیع شؤون است. از اطوار و احوال و کردار و گفتار باید تقوای الهی ظاهر و آشکار باشد و این مجمع ایادی در تحت اداره ولیّ امرالله است.»
بنابراین، ایادیان فقط میتوانند وظایف محوّلهی خود را زیر نظر ولیّ امرالله انجام دهند و آنان بعد از صعود ولیّ امرالله، اجازه ندارند که در ادارهی جامعهی بهائی، نقشآفرینی کرده و خود را جانشین ولیّ امر بنامند.
روحیّه ماکسول پس از اتمام مراحل دفن، با تشکیل جلسهی سرّی با ایادیان و با سوءاستفاده از جایگاه قبلی خود، کوشید تا ایادیان را نیز به مسیر عهدشکنی و نافرمانی هدایت نماید. خود او اقرار دارد که:
«وقتی که ولیّ امرالله صعود نمود، مهمترین و فوریترین کاری که در اوّلین جلسه سرّی ایادیان در پیش داشتم، این بود که مطمئن شوم که هرچیزی که به نحوی با امور رهبری و ادارهی امر در ارتباط است، به سرعت و بهنحوی استوار به مؤسّسه ایادی امرالله منتقل و سپرده شود.»
(ministry of the Custodians, p. 10)
و بعد توضیح میدهد:
«بعد از صعود حضرت ولیّ امرالله، چون ایشان فرزندی نداشتند که بر طبق الواح وصایا، جانشین ایشان شود، ایادی امرالله به مدّت شش سال، ادارهی جامعه بهائی را به عهده گرفتند تا اینکه در سال ۱۹۶۳ میلادی، بیت العدل اعظم بر طبق برنامههایی که حضرت ولیّ امرالله از قبل تعیین فرموده بودند انتخاب شد… »
اینکه اوّلین ولیّ امر بهائی دارای فرزند نبودند، نمیتواند برای روحیه ماکسول و ایادی سابق، مجوزی برای تجاوز به حریم ولایت امرالله به حساب آید که خود را جانشین ولیّ امرالله قلمداد نمایند! ایادی امرالله فاقد هر گونه اختیار اداری هستند؛ مگر آنکه وظیفه یا مأموریّت خاص و مشخّصی از جانب ولیّ امرالله به یک یا چند نفر از آنان ارجاع گردد؛ در این صورت ولیّ امرالله اختیارات لازم برای انجام آن مأموریّت را بهطور مشخّص و منّجز تفویض مینماید. جدا از ولیّ امرالله، ایادی نمیتوانند موجودیّت داشته باشند.
بر طبق الواح مبارکهی وصایا:
«ایادیان باید در ظلّ ولیّ امرالله باشند و در تحت حکم او، بدون رهبری و هدایت ولیّ امرالله، فیض و تأییدات الهی از ایادیان سلب خواهد شد و آنها که خود از انوار هدایت محروم خواهند بود نمیتوانند نور هدایت را به مردم منتقل نمایند.»
جناب میسن ریمی در خاطرات خود به نقض عهد و همپیمانی روحیه خانم با برخی از ایادیان اشاره مینماید؛ او مینویسد:
«در ۲۰ نوامبر ۱۹۵۷ ایادیان امر امریکایی و اروپایی به حیفا برگشتند. شب را در آنجا گذراندند؛ فقط ده نفر از ایادیان امر در بهجی ماندند. صبح روز بعد پس از صرف صبحانه، جلسه تشکیل شد.
در لحظهی شروع جلسه، دکتر مهاجر، جوانترین ایادی امر ایرانی سرپا بلند شد و اعلام کرد که در الواح وصایای عبدالبها بداء شده است (یعنی تصمیم الهی تغییر یافته است) و باب ولایت امر برای همیشه بسته شده و مختوم گردیده است. این مطلب از سوی دیگر ایادیان امر ایرانی تکرار و با خوشحالی و رضایت، حمایت و تأیید شد. هر یک از ایادیان ایرانی صحبت کردند و از این نظریّه دفاع کردند. همگی همین استدلال را تکرار میکردند؛ بنابراین، هرکس میتوانست بفهمد که آنها طیّ شب گذشته در این مورد با یکدیگر مشورت کرده و بین خودشان قراری را گذاشته و هماهنگ کرده بودند تا موضوع ولایت امر را بداء شده اعلام نمایند و روز بعد آن را ارائه کردند. روحیّه خانم هم از این نقطهنظر و موضع حمایت کرد؛ بنابراین این موضوع مورد قبول اکثریّت قرار گرفت. اکثر ایادیان امرالله در همان جلسه ۱۸ تا ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷ تصمیم گرفتند که به موضوع ولایت امرالله خاتمه دهند؛ ولی صلاح ندانستند، حدّاقل در آن موقع برای مدّتی آن موضوع را به اطّلاع جهان بهائی برسانند و ایادیان عقیده داشتند که بهائیان سراسر جهان، هنوز آمادگی پذیرش دکترین دیانت بهائی بدون ولیّ امرالله را نداشتند و لذا پذیرش شنیدن آنچه را که در فکر ایادیان بود نداشتند.»
روحیه ماکسول در مقدمه کتاب «دوران قیادت حارثان امرالله» مینویسد:
«ما (ایادیان) با مسألهی مشروعیّت مواجه شدیم، چگونه میتوانستیم زمام امور قدرت را بهدست بگیریم در حالیکه هیچ سند رسمی و معتبری در تأیید ما وجود نداشت؛ مگر عبارات کلامی عمومی»
روحیّه ماکسول همسر بیوفای شوقی ربّانی، همانند میرزا محمّدعلی، ادامهی استمرار ولایت امر را که توسط حضرت عبدالبهاء و شوقی افندی پیشبینی شده بود، نادیده گرفت و با اقدامات خودسرانه و منفعتطلبانه، جانشین بهحقّ ولیّ امرالله و ولیّ امر دوم دیانت بهائی را از صحنه خارج کرد و جامعهی بهائی را از وجود ولیّ امر و مبیّن آیات زنده، محروم ساخت! از تعالیم الهیّه تجاوز نمود، باعث ایجاد انشقاق در دیانت بهائی شد و در شمار ناقضین عهد و میثاق قرار گرفت!
حضرت عبدالبهاء در مکاتیب جلد چهار میفرمایند:
«تا از تعالیم الهیّه تجاوز نشود، انشقاق حاصل نگردد»
صهبا وجدانی
سرکار خا نم وجدانی
با تشکر از مقاله ای که مرقوم نموده اید به استحضار میرساند:
در ارتباط با مطلب شماره 6 موضوع امکان انتقال پیکر جناب شوقی افندی بعد از صعودشان به ارض اقدس، هرگز با انتقال پیکر حضرت باب قابل مقایسه نیست و توضیح آن از حوصله این بحث خارج میباشد.
و همچنین در مورد مطالب ذکز شده در شماره های 1 و 2 باید در نظر داشته باشیم که شاید انجام و یا انجام ندادن بعضی از اتفاقات وامور بر مبنای خواسته و دستور جناب ولی امرااله صورت گرفته باشد. ما بهاییان حقیقی در این موارد اجازه نداریم که از روی حدث و گمان تهمتی بر کسی وارد سازیم
ممنونم
یار روحانی جناب ثابتی
الله ابهی
با تشکّر از یادداشت جنابعالی در ذیل مقاله «نتیجه تجاوز از تعالیم الهیه» و نیز تذکّرات سودمندی که ارائه فرمودید؛ لازم میدانم مواردی را جهت استحضار تقدیم نمایم:
۱- در قسمتهای اوّل و دوم، اعتراض این بود که چرا بعد از مشاهدهی بیماری و مستولیشدن تب شدید بر ولیّ امرالله، ایشان بلافاصله به بیمارستان منتقل نشدند و روحیّه خانم در آن شرایط حسّاس در کنار رهبر دیانت بهائی حضور نداشته و ایشان را تنها گذاشتند و چرا احبّای مقیم لندن را در جریان امور قرار ندادند.
جنابعالی در پاسخ اظهار فرمودید که شاید انجام یا عدم انجام امور بر مبنای خواست و دستور ولی امرالله صورت گرفته باشد.
ذکر کلمهی «شاید» در عبارت جنابعالی نشان میدهد که شما نیز از کم و کیف وقایع مطمئن نیستید و احتمال میدهید که ممکن است، عدم مراجعه به بیمارستان و عدم اطّلاعرسانی به سایرین و عدم حضور روحیّه خانم در اتاق ایشان، بنا به دستور شخص ولیّ امرالله صورت گرفته باشد. لطفاً اگر در این رابطه، سند یا قرائنی موجود است بفرمایید تا عبارت اصلاح گردد.
۲- فرق است بین تهمت و سرزنش! در این مقاله روحیّه خانم مورد سرزنش قرار گرفته که چرا به وظایف اوّلیّه و ضروری خود بهعنوان همسر و پرستار شوهر والامقامش، عمل نکرده است. شاید حالات حضرت ولیّ امرالله بهعنوان یک بیمار با حالات سایر بیماران تفاوت داشته باشد. افراد در هنگام بیماری معمولاً بیماری و خطر را جدّی نگرفته و برای این که اطرافیان دچار زحمت نشوند، توصیه میکنند که همه بروند و کسی را خبر نکنند و یا به اطرافیان میگویند، چیزی نیست؛ اگر بخوابم بهتر میشوم، شما بروید! امّا بهطور معمول، اطرافیان بیمار بهدلیل علاقهای که به بیمار دارند، به این توصیهها توجّه نکرده و سعی میکنند با مشورت با دیگران و با اصرار، اقداماتی را برای سلامتی و بهبود بیمار انجام دهند. چرا بیمار باید دستور دهد که در آن شرایط حسّاس، همسر و نزدیکترین خویشاوند او در کنارش نماند و او را تنها بگذارد؛ مگر اینکه اختلافی در بین باشد و یا خدای نکرده از او ناراضی باشد!
۳- در مورد خاکسپاری حضرت شوقی ربّانی در گورستان لندن، این استدلال از سوی روحیّه خانم مطرح شد که علّت انتخاب این محل، مسافت بیش از یک ساعت تا حیفا بوده است. من بدون این که تخصّصی در این خصوص داشته باشم، فکر میکنم با اندک تمهیدی ممکن بود بتوان مقدّمات کار را طوری برنامهریزی کرد تا رمس مطهر حضرت ولیّ امرالله نیز در کنار سایر طلعات مقدّسه قرارگیرد.
مستحضر هستید که حضرت عبدالبها و حضرت شوقی ربّانی اصرار داشتند که رمس مطهّر حضرت نقطه اولی با مشکلات فراوان به حیفا منتقل گردد و بعد از انجام کار، حضرت ولیّ امرالله بشارت آن را به جامعهی بهائی دادند. از آنجا که اکنون رمس مطهّر جمال مبارک و حضرت عبدالبها و حتی مدفن ناقض اکبر، محمّدعلی افندی در عکّا و حیفا میباشد؛ آرزو کردم که ای کاش این رمس مقدّس نیز در موطن مبارک در ارض اقدس قرار میگرفت. مضافاً به اینکه شنیدهام که بیت العدل بدلی در حال ساختن آرامگاهی در نزدیکی عکّا است و قرار است رمس مطهر حضرت عبدالبهاء که بهصورت موقّت در مقام اعلی قرار دارد، به مکان جدید منتقل گردد. نمیدانم این اطّلاع چقدر دقیق است؛ ولی نشانگر آن است که انتقال جسد به اماکن دیگر امکانپذیر بوده است.
در خاتمه، ضمن تشکّر از دقّت نظر و تذکّراتی که در اصلاح عبارات مقاله داشتید، اجازه دهید که دفاع شما از روحیّه خانم را مقبول ندانسته و آنرا به حساب حسنّ ظن جنابعالی بگذارم وگرنه همانطور که خود شما هم مستحضر هستید عملکرد روحیه ماکسول بعد از صعود شوقی ربّانی، چندان موجّه نیست. ایشان با وجودی که در جریان خدمات جناب میسن ریمی بودند و از میزان علاقهی حضرت عبدالبها و نیز ولیّ امرالله به ایشان اطّلاع کامل داشتند، با این وجود، طریقه نقض را در پیش گرفته و با انحراف از مسیر الهی، مانع استمرار مؤسّسهی ولایت امرالله و استقرار نظم جهانآرای حضرت بهاءالله شدند؛ لهذا به نظر این عبد، عملکرد ایشان در این مورد، نه تنها قابل دفاع نیست؛ بلکه به اقدامات صحیح احتمالی ایشان نیز باید به دیده تردید نگریست!
با تشکّر ـ فانی، وجدانی
الله و ابهی به حضور یاران باوفای امر یزدان و تمامی متحریان حقایق….
باعرض تشکر صمیمانه از سرکار خانم وجدانی به سبب آگاهی رسانی و ذکر دلایل مستدل و موشکافانه و البته مستند …. با چندین بار مطالعه و مقایسه مفاد این مقاله با مستندات مثبوت تاریخی ، باعث بسی خوشحالی است که بالاخره شاهد درج و طرح وقایع اساسی در قالب انتشار چنین مقالاتی در جهت نیل به آگاهی رسانی از سوی شما عزیز روحانی میباشم( که البته وسعت نظر و استدلال های منطقی و مستند بر وقایع تاریخی ثبت شده ، در چندین مقالات و بیان دیدگاه قبلی از جانب شما باعث انبساط و شعف درونی گردیده و خوشحال از آنم که شما عزیز روحانی را در صف یاران با وفای حقیقی مرکز میثاق مشاهده مینمایم ) ….و بعلاوه هیچ گونه پیش داوری و یا اتهام غیر مستند و یا سوء نیت در سطور این مقاله به دید این حقیر ملاحظه نگردید…. امید آن دارم که تلاش مجدانه شما در راستای آگاهی رسانی و تفریق راه از بیراهه مورد تایید الهی و مرکز میثاق قرار گیرد…. با عرض درود مجدد ،،، الله و ابهی
سرکار خانم وجدانی،
با تشکر از مطالبی که مرقوم فرمودید لازم دانستم موارد زیر را خدمتتان عرض نمایم.
در زمان صعود اولین ولی امر الله (1957) در لندن بیماری انفلانزای آسیائی به شدت شایع و همه گیر (pandemic) بود مانند شرایطی که در حال حاظر همه کشورها به آن مبتلا گشته اند.
اگر در باره گسترش این بیماری در آن زمان تحقیق نماییم متوجه میشویم که بیمارستانها به حدی از بیماران پر شده بودند که در نزدیکی آنها چادرهای موقتی بر پا شده بود و بیماران در کنار یکدیگر در این چادرها قرار گرفته بودند. باید توجه داشته باشیم که در مقایسه با امروز، علم پزشکی و علم داروسازی ضعیف وناکارامدتردر مقابله با این بیماری بوده است. در آن شرایط برای بیمار (در صورت امکان) آمدن دکتر به محل سکونت بیمار بسیار بهتر بوده است که بهمین ترتیب عمل شده بود. در مورد تمام انسانها باید با حسن ظن اندیشید مگر آنکه خلاف آن ثابت شده باشد. روحیه خانم تا زمانی که جناب شوقی افندی در قید حیات بودند بعنوان منشی ایشان و ایادی امر الله خدمات بسیاری انجام داد ولی بعد از صعود ولی امر الله ایشان در آزمایش الهی همانند اکثریت احبای آن زمان مردود گشته و نقض عهد و پیمان کردند همانطور که میدانید قضاوت ما از دیگران بر مبنای ظاهر است زیرا ما از باطن افراد اطلاعی نداریم.
مرقوم داشتید:
“جنابعالی در پاسخ اظهار فرمودید که شاید انجام یا عدم انجام امور بر مبنای خواست و دستور ولی امرالله صورت گرفته باشد
ذکر کلمهی «شاید» در عبارت جنابعالی نشان میدهد که شما نیز از کم و کیف وقایع مطمئن نیستید و احتمال میدهید که ممکن است، عدم مراجعه به بیمارستان…”
بنده کلمه شاید را به این دلیل بکاربردم، چون سندی در این مورد موجود نیست. و می خواستم این را خدمتان عرض کنم که در این موارد بر مبنای حدس و گمان میشود مطالب زیادی ارائة کرد که هیچ کدام انها با واقعیت مطابقت نداشته باشند.
در ارتباط با مرقد حضرت باب و انتقال پیکر ایشان از ایران، قسمتی از فرموده حضرت عبدالبها که در رساله ايام تسعه درج گشته است را خدمت شما عرض میکنم.
هُوَ اللّه
ای ياران الهی بشارت کبری اينکه هيکل مطهّر منوّر مقدّس حضرت اعلی روحی له الفداء بعد از آنکه شصت سال از تسلّط اعدا و خوف از اهل بغضا همواره از جائی بجائی نقل شد و ابداً سکون و قرار نيافت بفضل جمال ابهی در يوم نيروز در نهايت احتفال با کمال جلال و جمال در جبل کرمل در مقام اعلی در صندوق مقدّس استقرار يافت … و چون چنين تأييد و توفيقی رسيد که بعنايت جمال مبارک جبل کرمل ای جبل الربّ يعنی باغ الهی زيرا کرم بمعنی باغ و ئيل خدا است اين موهبت حاصل شد وَ الرَّبُّ بَهاءُ کَرمِلَ منصوص کتب ربّانی ظاهر گشت.” (ص ٢٢٥ رساله ايام تسعه)
تصمیم روحیه خانم در این مورد که “جناب شوقی افندی در فاصله یک ساعت از محل صعود به خاک سپرده شوند” کاملاً صحیح و بر مبنای اصول و احکام دیانت بهایی انجام گرفته است. در این موارد جای استثنا برای شخصی وجود ندارد.
از گفتگو با شما بسیار خوشحال گشتم و بسیار ممنونم.
علی ثابتی
جناب ثابتی عزیز
الله ابهی
با تشکر از کامنت جنابعالی در ذیل مقاله «نتیجه تجاوز از تعالیم الهیه» عرض میکنم:
متأسفانه هر چه میخواهم با نظر خوشبینی به اقدامات روحیّه خانم بعد از صعود حضرت شوقی ربّانی نگاه کنم، برایم میسّر نیست. قطعاً جنابعالی و ولیّ عزیز امرالله، در این مسائل اشراف بیشتری دارید، بنابراین وقتی شما مطلب و تذکّری بفرمایید، برای من نیز مورد قبول خواهد بود.
از راهنماییهای جنابعالی کمال تشکّر را دارم. فدایتان ـ وجدانی
الله و ابهی…
پس از عرض ادب و تقدیم احترام به حضور ره پویان راستین و متحریان واقعی حقایق ،،،
در مقام بیان عقیده و اشتراک گذاری و اعلان نظر ، و صد البته جویا شدن از راهنمایی و به هوش آوری از جانب آگاهان مستندات و بزرگواران نیک اندیش ، معروض آنکه:
به نظر این عبد فانی ، اگر اعتقادی به احاطه وجود وحقیقت الهی بر مکان و زمان و عالم خلق ( بواسطه دین الهی باوری ) وجود داشته باشد ، پس نتیجتا باید بصورت منطقی به روشن بودن ابتدا تا انتهای زمان خلق هر موجود و البته هدف و اثر وجود آن در عالم امکان،قائل شویم… به بیان واضح آنکه خلق نشده موجودی مگر آنکه جریان از خلق از ابتدا تا انتهای آن( اگر بر حسب تفهیم بر ذهن محدود در زمان ما ، ابتدا یا انتهایی برای آن متصور باشد) در لوح محفوظ ، مکتوب باشد… برای مثال وجود یحی ازل گرچه ظاهرا در اوج عزت بر برادری جمال بها و یا ولایت اهل باب بعد از شهادت نقطه اولی ، بر او واقع ،،،، اما در عمل ، حقیقت و هدف وجود خلق او ،ظاهر در عناد در آئین الهی و مظهر امر حضرت حق متجلی بود( که از ابتدای خلق او تا ظهور حقیقت وجود او ، بر سرشت او در نزد حق ، مکتوب بود )..
و یا نویسنده کتاب کواکب الدریه نیز ، از ابتدا ملقب به آواره بود ، که پس از عیان شدن هدف ذات وجود او ، مفهوم از این لقب بر همگان آشکار گردید…
مع الوصف ، از نظر این بنده حقیر ، این رویه بر وجود تمامی ذرات و ارکان وجود خلق حاکم، چه که در مستقبل ایام ، نهان هدف مستور وجود آشکار…
توجه یاران عزیز روحانی را در رابطه با نشر این مقاله جلب مینمایم به هدف مستور در وجود به ظاهر ،والا مقام روحیه ، که در نهایت منجر به ایجاد انشقاق بین اغنام و احبای امر یزدان ، و تحریم ، به واسطه سحاب نفسانی و شیطانی بر عالم انسانی و خلق ، از تجلی انوار ساطعه از عالم ربانی ، منعکس از مقام ولایت امرالله…. گردید.
آیا کج روی و عناد با امر و نظم یزدان بیش از این متصور ؟؟؟؟
نکته قابل اعتنا آنکه ، از نظر این جانب ، گر چه نماد عناد با مقام ولایت ، پس از درگذشت اولین ولی امر الهی از جانب این وجود متجلی گردید ، ولی روند مستند و رویه مثبوت تاریخی ، خبر از برنامه ریزی گسترده و منسجمی را آشکار میکند ، که منطقا طرح آن اصولا باید از مدتها قبل از درگذشت ولی عزیز، شوقی ربانی ، توسط زیر مجموعه های جهان داران که وجود مقام ولایت را مانعی در جهت به بیراهه کشی و سو استفاده از ظاهر امر الهی میبوده ، به انجام رسیده باشد…( که البته میتواند موثر در نحوه درگذشت و یا عدم دستیابی بر وجود وصیتنامه باشد.)
که این نیز به نظر این حقیر ، حادث نیست ، مگر وجود ورطه آزمون الهی ، تا صاحبان هوش و گوش ، با بصیرت روشن ، ناظر و واقف بر عرف دستگاه الهی گردند….
بینهایت مشتاق مشاهده مستندات و شواهد تاریخی در رابطه با کج روی و عناد و کینه ورزی امثال این بظاهر آراستگان به باطن کاسته میباشم، تا با عیان شدن آن راه حق فارق از بیراهه ، هویدا گردد…
زیاده بر این فی الحال معروض نه ، امید آنکه همگان منظور نظر حق باشیم …. الله و ابهی