در هر تفکّر و ایدئولوژی، اصولی وجود دارد که چشمپوشی از آنها به منزلهی کنار گذاشتن کلّ آن تفکّر و روش است؛ به عبارت بهتر در تبیین هر ایدئولوژی و تفکّری، اساس و چهارچوب کلّی آن باید حفظ شود؛ زیرا آن ایده و روش به پشتوانهی آن اصول شناخته میگردد. مکاتب فکری بشری و ادیان آسمانی هم از این قانون کلّی مستثنی نیستند؛ به طور مثال اگر در تفکّر ماتریالیستی معیار عقل بشر را کنار بگذاریم و معتقد به وحی بشویم در حقیقت کلّ آن تفکّر را کنار گذاشتهایم و یا اگر یک معتقد به دیانت یهود به حضرت مسیح هم اعتقاد داشته باشد، آن وقت نمیتوان او را یک یهودی واقعی دانست.
در آیین بهائی هم مانند دیگر ادیان آسمانی، اصول و بنیان اعتقاد، قطعی و غیر قابل تغییر و تفسیر است؛ یعنی اگر آن اصول را نادیده بگیریم چهارچوب اصلی دیانت و بنیان اعتقاد را ویران کردهایم؛ این موضوع امری انکار ناشدنی و قطعیست و همان طور که ذکر شد جای تفسیر و توجیه ندارد.
یکی از موارد بنیادین که به هیچ وجه قابل توجیه و تفسیر نمیباشد، لزوم وجود مبیّن در دیانت بهائی است و آن اینست که مبیّن باید همواره در کنار نصوص وجود داشته و به وظیفهی خود در تبیین آیات مبادرت ورزد. حذف مبیّن از شریعت مساوی است با انکار اصل دیانت. محروم کردن جامعه از مبیّن مساوی است با حرمان از فهم آیات و هزاران تالی فاسد دیگر که غیر قابل انکار میباشد؛ کما اینکه امروزه شاهد این کجرویها و دور شدن از اصول اساسی دیانت بهائی و کم رنگ شدن تعالیم آن هستیم.
شوقی ربّانی در کتاب دور بهائی از قول حضرت عبدالبهاء راجع به اهمّ وظایف ولیّ امرالله میفرمایند:
«اوست مبیّن آیات الله.»
حضرت عبدالبهاء نیز در الواح مبارکه وصایا میفرمایند:
«حصن متین امر اللّه به اطاعت من هو بعد ولیّ امرالله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت عدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امراللّه باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولیّ امرالله داشته باشند… . مقصود اینست که ایادی امراللّه باید بیدار باشند، به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولیّ امرالله را گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانهای از او قبول ننمایند.»
از این بیانات کاملاً واضح و روشن است که ولیّ امرالله مبیّن آیات الله است و هیچکس حقّ تفسیر و توجیه و تبیین آیات را جز ولیّ امر ندارد؛ حال تصوّر کنید اگر ولیّ امر از دیانت حذف شود، در آن صورت ما باید دست به توجیهاتی عجیب و غریب بزنیم و معلوم نیست چه بر سر آیات خواهد آمد.
حضرت عبدالبهاء در جای دیگر میفرمایند:
«چه بسیار که باطل محض به صورت خیر در آید تا القای شبهات کند؛ ای احبّای الهی باید ولیّ امر الله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.»
این قضیه وقتی آشکارتر میشود که ملاحظه میکنیم امروز برخی از نصوص که بارها و بارها بر روی آن تأکید شده است به راحتی و به خاطر نبودن مبیّن آیات زیر سوأل میرود و با این اعمال و حذف ولیّ امرالله و مبیّن آیات الله، بنیاد اعتقاد و دیانت از هم گسسته میگردد و فرو میریزد.
حال این پرسشها مطرح میگردد:
با توجّه به این که ولیّ امرالله به عنوان روح حیات معنوی و بنیاد اعتقاد بهائی از مهمترین ارکان دیانت است؛ آیا با حذف ایشان از جامعه، موجبات تزلزل و انحطاط آن فراهم نمیشود؟!
آیا جز این است که مسؤولیّت سنگین محروم ساختن جامعه از وجود ولیّ امرالله و مبیّن آیات به عهدهی بیتالعدل فعلی و تشکیلات آن است؟!
آیا بیتوجّهی به نصوص وارده در موضوع لزوم وجود مبیّن آیات، سرنوشت تاریکی را برای جامعهی بهائی به همراه نخواهد داشت؟!